97/9/8
7:24 ع
افتتاح منزل مددجوی کمیته امداد امام خمینی(ره)
در روستای داردکاشت
ساخت این منزل توسط بسیج سازندگی انجام شد
این واحد مسکونی در سالروز تشکیل
بسیج مستضعفین (5 آذر 97) و با حضور
حجت الاسلام حسن روحانی امام جمعه شهرستان بابل ،
سردار بابایی فرمانده سپاه کربلای مازندران ،
سرهنگ رمضانی فرمانده سپاه ناحیه بابل ،
و تنی چند از مسئولین شهرستان بابل
تحویل مددجو گردید .
97/6/13
10:44 ص
برای بزرگــنمایی روی تصویر کلیک کنید
برای بزرگــنمایی روی تصویر کلیک کنید
http://imgurl.ir/uploads/u938866_Dardekasht_1.jpg
http://imgurl.ir/uploads/n175533_Dardekasht__2.jpg
http://imgurl.ir/uploads/a20672_Dardekasht__3.jpg
http://imgurl.ir/uploads/303854_Dardekasht__4.jpg
http://imgurl.ir/uploads/l843598_Dardekasht__5.jpg
97/6/13
9:53 ص
ساختمان دهیاری روستای داردکاشت
روز یکشنبه 11 شهریور 97 افتتاح شد .
این مراسم که با حضور فرماندار ویـژه شهرستـان بابـل ،
امـام جمعـه ، بخشـدار ، مسؤلیـن بخـش بابلکنـار ،
خـانـواده شهـداء و ایثـارگـران محل همـراه بود
ساختمان دهیـاری که شامـل اطـاق هـای اداری
دهیـار و شـورای اسلامـی میباشد پس از تلاوت
کلام الله مجید و قربانی یک رأس گـوسفنـد
بطور رسمی مورد بهره برداری قرار گرفت .
(گـزارش تکمیـلی به زودی تقدیم خواهد شد)
96/11/11
5:37 ص
یادآور به بار نشستن خروش ملت ایران
علیه استبداد داخلی و استکبار جهانی گرامی باد .
برنامه های « دهـه فـجـر»
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران
ویژه داردکاشت سال 96
95/11/17
7:36 ص
گزارش تصویری :
مراسم ویژه دهه فجر با حضور اقشار مختلف بخش بابلکنار از جمله :
امام جمعه - فرمانده حوزه مقاومت بسیج - فرماندهان پایگاههای
مقاومت بسیج - بخشدار و دهیاران- شورای اسلامی بخش - به
میزبانی پایگاه مقاومت بسیج و اهالی مؤمن روستای داردکاشت
غروب جمعه 15 بهمن 95 بعداز نماز جماعت با اجرای برنامه های منتوع
در مسجد صاحب الزمان (عج) روستای داردکاشت به (صرف شام)برگزار گردید .
سخنرانان :
حجت الاسلام بابائیان امام جمعه بخش بابلکنار
حجت الاسلام حیـدری امام جمعه موقت قائم شهر
95/10/26
6:28 ص
95/5/25
4:41 ص
« مقـدمـه»
حال که خداوند متعال توفیقـی عنایت فـرمـود تا « وصیـت نامـه »
ارزشمند شهدای والامقام« فـومشکنار» راگردهم آورده ودرفضای حقیـقی
و مجازی منتشرنمایم ، ضمن سپـاس بی پایان به درگاه الهی ،
95/4/16
5:58 ص
هرسال با شروع ماه مبارک رمضان که بهار عبادت و بندگی
و بهار قرآن است جمعیت عظیمی از قشرهای مختلف با
اشتیاق فراوان به سوی قرآن می روند . ولی متأسفانه
بعد از ماه رمضان این امر الهی به فراموشی سپرده
می شود . امسال نیز همانند سالهای قبل آموزش
قرآن مجید برای نوجوانان در ماه رمضان دایر بود .
کاری قابل تقدیر که توسط حجت الاسلام رضانژاد
درمسجد روستای داردکاشت انجام شد .
امید است تحت توجهات حضرت بقیه الله الاعظم (عج) و همکاری
صمیمانه دوستاران قرآن بتوانیم منازل خود را به نور قرآن
منور سازیم . تا با نور هدایت قرآن سعادت دنیا و آخرت مان
فراهم گردد . یادمان نرود که در احادیث معتبر آمده است :
خانه ها یتان را به نور قرآن منور سازید .
پس بیائید دست به دست هم دهیم تا در طول
سال منازل خودمان را به نور قرآن منور سازیم .
94/2/30
5:48 ص
فکر نمی کنم کسی برای مدتی ساکن شمال ایران باشه و نم نم بارون بهاری رو درکنارنسیم مرطوبی که رایحه شکوفه های بهاری رو به مشام می رسونه ، تجربه نکرده باشه . بارونی که بی شک لطافتی وصف نشدنی به طبیعت زیبا می بخشن و در جسم و جان اثر شفـا بخش دارن . حاشیه نشینای جنگل و فرزندان روستا با این پدیده آشنا و اجین هستن . و این آشنایی رو به خوبی می توان در داستان های افسانه ایی و اشعار ونواهای بومی مناطق مختلف شمال دید و شنید .
یکی از روزهای اردی بهشت امسال وقتی شال و کلاه کردم تا به شهر برم و قسط بانک رو پرداخت کنم شاهد این پدیده جوی بودم . قبل از اینکه از روستا خارج بشم شیشه ماشین رو پایین کشیدم تا از این هوای لطیف بی بهره نمونم . با اومدن باد سرد به داخل اتومبیل یاد حرف جناب دکتر افتادم که می گفت « نباید مقابل کولر و یا مناطق سردسیر یا هر جای سردی قرار بگیری مگر اینکه دوره درمونت تموم بشه »
بعد به خودم گفتم یه عمری خیلی از حرفهای بزرگان رو نشنیده گرفتم این یکی هم روش . اگه الآنم آقای دکتر اینجا بود می گفت شیشه رو بده پایین چون این هوا برای شما نه تنها مفیده بلکه شفا بخشه .
همینطور که با خودم یکی به دو می کردم سر جاده اصلی ( ورودی محل ) زن وشوهر جـَونی رو با بچه شون دیدم که منتظر ماشین بودن . از اونجایی که بچه محل مون بودن ایستادم تا سوارشون کنم . اوناهم سوار شدن وبه طرف بابل راه افتادیم بعد احوال پرسی کوتاه ، پچ پچ زن و مرد شروع شد قبل از رسیدن به آستانه آقا سیدجلال متوجه شدم که با هم بگو مگو دارن . فوضولی ام گُل کرد وگفتم اگه چیزی جا گذاشتین برگردم گفتن نه دست تون درد نکنه . مرد جـَون جـَونی کرد وبا صدای بلند گفت ببین اینقدر قُـر زدی که آقای « قبادی » متوجه شده که ما با هم مشکل داریم . بدون اینکه نظر اونا رو بخوام به طرف آقا سیدجلال پیچیدم وگفتم تا من فاتحه ایی بخونم شما حرفاتون رو بزنین تا انشاء الله مشکل تون حل بشه . حدود 15 دقیقه داخل آستانه و محوطه دور زدم تا اینکه منو صداتنها به توافق نرسیدیم بلکه کارمون داره به جاهای باریک می کشه . زدن که بیا ما نه با اینکه نمی دونستم مشکل شون چیه گفتم شیطون رو لعنت کنید و بخاطر خودتون و آینده این بچه گذشت کنین تا از روزهای زندگی لذت ببرین . با کلی عذر خواهی زن وشوهر به طرف شهـر راه افتادیم ،حوالی کنج افروز رو به من که : شما که بزرگتری قضاوت کنین . هر کدوم سعی می کرد تا حرف شو زودتر و بهتر به من بفهمونه . از مشکلات مالی تا نگرانی هایی که برای آینده خود و بچه شون داشتن گفتن . قبل از اینکه جوابی بدم گفتم من دانش وتوانایی قضاوت ندارم فقط می تونم چندتا نکته براتون تعریف کنم .با چند تا نکته اخلاقی از بزرگان علم و دین ، همراه با نحوه مدیریت بحران های ناشی از اختلافات خانوادگی که به ذهنم می اومد رو براشون یادآور شدم . وسرآخر گفتم شما باید برای حل مشکل تون باآدم های خبره مشورت کنین . تا به یاری خدا و گوری چشم شیطون زندگی آروم و شادی رو برای سالهای طولانی کنار هم تجربه کنین . سرتونو درد نیارم . از بگو و مگوهای این دو نفر متوجه شدم بحث بر سر رفتن و هجرت از روستاست . زن مخالف شهر نشینی و مرد به خاطر درآمد و شغلش مجبور به رفت و آمد روزانه تا محل کارش بود . مرد ترجیح می داد تا ساکن شهر باشه . اما زن عاشق طبیعت زیبای روستا اون هم نزدیکی های اقوام و بستگانش بود . مرد دنبال درآمد بیشتر و زن هم روی خواسته های خودش همچنان پا فشاری می کرد . بدون اینکه محل پیاده شدن اونا رو بپرسم از جاده ساحلی به طرف دانشگاه آزاد اسلامی (سما) رفتیم . نزدیکی های پل زیرگذر جاده آمل رسیدیم . ناگهان مرد با صدای گرفته و بلندی که نشانه عمق ناراحتی اش بود گفت : زن بچه ایی که بغلت خوابیده رو نگاه کن و بگو که با بچه فلانی (پسرعموش) چه فرقی داره . نمی خوام بچه ام مثل من در حسرت امکانات رفاهی باشه و عمری رو آرزو به دل بمونه . تا کی باید اینجوری زندگی کرد . بیا و زمین روستا رو بفروشیم و جایی برای سکونت پیدا کنیم و اگه پولی باقی مونده بانک سپرده بذاریم تا کمک خرج زندگی مون بشه . ادامه داد که ای زن یه نگاهی به اطرافت بنداز و خودت قضاوت کن . به سمت چپ جاده اشاره کرد و گفت تا چند نسل باید صبر کنیم تا محله مون برای بچه ها تاب و سرسره و زمین ورزشی و باشگاه و خیلی چیز های دیگه درست بشه . تا کی باید آرزو به دل موند . حرفش رو قطع کردم وگفتم مثل اینکه شما قصد داری برای خودت از روستا فرار کنی نه برای بچه . چون که گذشته ات با حسرت سپری شده می خواهی بچه ات توی رفاه باشه . گفتم با این نظر شما از یک سو موافقـم و از یه طرف مخالف . قبول دارم که امکانات روستا کمه و خیلی چیزها رو نداره و شاید هم حالا حالاها خبری از آنها نباشه.اما چیزهایی که روستا داره اصولاٌ محیط شهری نمی تونه داشته باشه . همون طوری که محیط شهر امکاناتی داره که توی روستا پیدا نمی شه . مثلاٌ آرامش و امنیت در کنار فضای سالم طبیعت با مردمان باصفا و دوست داشتنی که به نوعی همه با هم قوم و خویشن در هیچ شهری پیدا نمی شه . اگه از من می شنوی بجای فرار از این شرایط ،در روستا بمون و با انگیزه قوی خودت همراه با دوستان و بستگانت راهی برای پیشرفت پیدا کن تا نه تنها فرزند شما بلکه نسلهای آینده از امکانات لازم برخوردارشن . باکمی فکر ومشورت کردن را درست را انتخاب کن .اگه انشاء الله موندنی شدی و خواستی حرکتی برای محل انجام بدی روی من حساب کن . و با توجه به شناختی که از شورای اسلامی و دهیار محل دارم شک ندارم اونا هم درحد توانشون همراهی می کنن . این ها هم می دونن که مکان ورزشی مناسب نداریم . خبردارن برای بچه های محل باید پارکی ساخت . دلشون می خوادتا کوچه ها وخیابون های محل بهتر از این باشه و از نظرنظافت و بهداشت هم شرایط مطلوبی داشته باشیم . همه می دونن که از نظر اماکن فرهنگی و یا سرگرمی دچار مشکل هستیم . آیا به نظر شما این جور کارها رو چند نفر با دستان خالی می تونن پیش ببرن یا اینکه همه با هم باید در کنار هم باشیم و با کمک هم آرزوهای خودمون و بچه ها مون رو برآورده کنیم ؟ زن نفس عمیقی کشید رو به من که کجا تشریف می برید گفتم اونجایی که بحث تون تموم بشه و با آرامش دنبال کارتون باشین . دیدم بازار بحث و جدل داغه تا اینجا اومدم . وقتی از میدون حمزه کلاه به طرف دانشگاه نوشیروانی می اومدیم چندتا چای داغ وکلوچه گرفتم و خوردیم ( جاتون خالی چسبید ) زمانی که به باغ فردوس رسیدیم گفتم بانک کمی کار دارم یا داخل ماشین بمونید و یا اینکه در امان خدا . باپیاده شدن شون من هم رفتم دنبال کارم .تا اینکه دیروز غروب این دو نفر رو نزدیک مسجد دیدم بعد سلام و احوال پرسی و بدون اینکه بپرسم که چه می کنین. زن و شوهر هردو با هم طوری که گویا برای حرف زدن مسابقه دارن گفتن « ما موندنی شدیم » و من هم با خنده به آقا گفتم خدا رو شکر که این خانوم شما رو موندنی کرد .
94/2/3
3:32 ص
پذیرایی از میهمانان مناسبتها و مجالس عمومی وخصوصی آن هم به صرف شام و یا نهار در مسجد داردکاشت متداول بوده و هست تاجایی که انتقاد از این سنت قابل تأمل ، باعث برانگیخته شدن و حتی کدورت بین هم محلی ها خواهد شد .
آنچه مجبورم کرد تا در این خصوص اظهار نظر کنم و حرف و حدیث های بعد از این را خریدار باشم نفس پذیرایی از مدعوین به خصوص میهمانانی که از راه دور می آیند نیست بلکه اما و اگرهایی است که قبل و بعد از برخی پذیرایی ها وجود دارد و هر چه می گذرد بر شدت آن افزوده می شود .
بعضی از دوستان در محافل خصوصی نسبت به این عمل انتقاد می کنند اما چون حریف مدافعان برنامه پذیرایی در مسجد نمی شوند بطور علنی ابراز عقیده نمی کنند .
هم محلی های گرامی : اینجانب کاری به این ندارم که اصولاٌ مسجد محل عبادت است یا تالار پذیرایی ؟
و البته قبول دارم در دنیای پر زرق و برق امروزی برای ترویج شعائر مذهبی و فرهنگی از بهانه های مباح و جذاب باید استفاده شود تا کمیت و کیفیت امور مذهبی و فرهنگی فدای هم نشوند . و در این رهگذر صرف شام و نهار همراه با اجرای برنامه ها متنوع می تواند مؤثر واقع شود .
آنچه که محل بحث است موضوع مجالس ختم و برخی مجالس خصوصی مانند ولیمه سفرهای زیارتی است که بنا بر دلایل زیرمورد انتقاد برخی از هم محلی ها بوده و هست .
1) بروز چشم هم چشمی هادر بعضی از مجالس و بالا رفتن هزینه های پذیرایی
2) عدم توان مالی توسط برخی از بازماندگان میت تاجایی است که مصیبت وارده برای آنها کمتر از دغدغه پذیرایی در مجلس ختم نیست .
3) آیا نمی شود باهدایت قسمتی از هزینه های پذیرایی افرادی که توان مالی مناسبی دارند برای کارهایی چون : بهسازی خیابانها - تجهیز مدارس - تجهیز درمانگاه - ساخت ورزشگاه و پارک کودک و سالمند - امور بهداشتی و زیباسازی محل - ساخت اماکن فرهنگی و مذهبی و دیگر امور خیریه عام المنفعه اثری ماندگار برای خود و شادی ارواح اموات خود گامی برداشت ؟ البته اگر هدف از پذیرایی اطعام و کارخیر باشد شدنی است والا حالا حالاها باید منتظربود .
4) آیا نمی شود با جمع آوری این پول ها کمک هزینه ازواج جوانان بصورت وام های قرض الحسنه و برای نیازمندان بصورت بلاعوض کار خیری انجام داد تا با شاد شدن قلوب مسلمانان آن هم هم محلی و قوم وخویش ، رضایت حق تعالی و شادی درگذشتگان را فراهم نمود ؟
گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله من ........
در پایان از شورای اسلامی که با احداث قبور آماده گامی مثبت برای اهالی داردکاشت برداشته اند تقدیر و تشکر دارم .
ویژه داردکاشت + بخش بابلکنار +شهرستان بابل
نظریه سُست باید نو سازی شود ، تعمیرات جزئی هزینه و خسارت است ، دوست دارم با آدمهای اهل دل درد دل کنم و درد دل آنها را بشنوم . واما این وبلاک : شاید تو صفحاتش هرچیزی پیدا شود . قصد بی احترامی به کسی را ندارم . وابسطه به هیچ حزب و گروهی نیستم ، جانم فدای دین و میهن و همه ی هموطنای دیندار و اهل دل ، خیال تان را راحت کنم به سفارش هیچ کس کار نمی کنم . هر چه پیش آمد خوش آمد . البته سعی میکنم بیشتر از شهداء و دوران دفاع مقدس بنویسم / تا چی پیش بیاید/// اول اینکه : [[عاشقی مراتبی دارد که اولین گام دوست داشتن است]] دوم اینکه : [[ ای بچه مسلمون !!! تمام دنیای کفر و نفاق برای نابودی دین و دنیای ما و برای برهم زدن آسایش و آرامش ما ازحداکثر توانشان استفاده می کنند ، من و شما در چه فکری هستیم ؟ برخیز که فردا تأسف و حسرت فایده ایی ندارد ]]