89/12/10
7:45 ص
روز سوم فروردین سال 1367
توی محوطه ستاد لشکر ویژه 25 کربلا ایستاده بودم
موتورسواری کنارم ایستاد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت :
شما از نیروهایی هستین که جدیدا اومدن؟
گفتم بله ،
چیزی نگفت و با عجله رفت ولحظاتی بعد بلندگوی ستاد منو صدا زد،
داشتم به سوله بتونی کارگزینی نزدیگ می شدم که دوباره اومد و گفت :
خودمو معرفی نکردم، بعد ازمعرفی خودش پرسید کجا میری؟
گفتم بین گردان مسلم و اطلاعات وعملیات موندم نمی دونم .
گفت تعدادی از نیروهای تازه وارد قراره با من بیان فاو.
دنبال یکی میگردم تا نیروها رو بدم دستش که خودم کلی کار دارم .
گفتم فاو چه خبره ؟ جواب داد . سلامتی و ادامه داد که
وقت مرخصی بچه هاست جایگزین میخوام .
من که از گردان امام حسن (ع) یه چیزایی می دونستم گفتم
خط نگهداری کارمن نیست گفت : حاجی گفته فقط بیست روز
تا نیروها از مرخصی برگردن و تو این مدت هم با بچه های
اطلاعات وعملیات می تونی بری شناسایی
به هر حال قبول کردم و باهم رفتیم داخل سوله
برگ ماموریت به گردان امام حسن (ع) را گرفتیم .
و روز چهارم فروردین مقابل کارخانه نمک کنار خط کمین ابرویی مستقر شدیم
واز شب دوم یا سوم بود که چند بار به شناسایی رفتیم ،
کم کم وضعیت منطقه به دستم اومد. شبها با سرکشی به پستهای
نگهبانی وکنترل خط بویژه کمین (کمان) ابرویی و همچنین سرزدن به
بچه هایی که مشغول تونل زنی بودن و
روزها هم کمی استراحت وهراز چندگاهی گشت و گذار در فاو می گذشت .
تا اینکه روز 24 فروردین مجروح شدم .
همانطور که گفته بود فقط بیست روز توی فاو مونده بودم .
ای کاش چیزهای دیگه ایی ازفرمانده گردان امام حسن (ع)
خواسته بودم .
یاد شهید علی اصغر پولادی فرمانده گردان امام حسن (ع) گرامی باد.
(ستاد مقر فرماندهی محور مستقر در کارخانه نمک فاو)
از مجموعه خاطرات دفاع مقدس ویژه فاو
گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.