91/8/7
2:52 ص
می گفت : وقتی به گذشته برمیگردم و خاطرات دوران کودکی و نوجوانی ام را مرور می کنم ، وقتی برخی از بچّه های اقوام و فامیل را می بینم که ایّام قبل و بعد از عید چه حال و روزی دارند دعا می کنم تا عید نیاید .
می گفت: وقتی از پچ پچ پدر و مادم متوجّه می شدم که عید نزدیگ است روز و ساعت تحویل سال را از این و آن می پرسیدم و برای آغاز سال نو لحظه شماری می کردم . عید نوروز پررنگ ترین عید ما بود از اعیادی چون مبعث ، غدیر ، قربان ، فطر و مولودی های چهارده معصوم (ع) که با زرق و برق ها وجشن های امروزی ، حلاوت خاصی به جامعه می بخشدخبری نبود .
می گفت: مشکل من با عید نوروز و یا نبودن اعیاد ملّی ومذهبی نیست ما در همان تنها عیدی که داشتیم گیر کرده بودیم چه رسد به این همه مناسبتها که برای هرکدامش مقدّمات مادّی و معنوی لازم است .
پرسیدم پس چرا دعا میکنی که عیدنیاید گفت : عید را دوست داشتم و دارم ولی دردهای پنهانش را نمی توانم تحمّل کنم . عقده ها و حسرت هایی را که از کودکی با جام فقر به کام مان ریختند مزه اش تا به امروز در وجودم تلخی می کند این تلخی ها نه تنها از بین نمی رود بلکه گاهی اوقات به حدّ غیر قابل تحمّل می رسد .
می گفت : دیروز لباس دست دوّم بچّه های فامیل و لباس های کهنه بازار لباس عیدم بود ، آجیل سفره عید آنقدرکم بود که برای آبروداری مجبور بودیم فقط نگاه کنیم و گاهی هم برای همراهی با میهمانان چند دانه از آن را به دهان بگذاریم . خدا خدا می کردیم تا فامیلهای پولدار به خانه مان بیایند و درعید دیدنی ها هم چشم به جیب صاحب خانه داشتیم تا عیدی بدهند هرچند مادرم پولی که من و برادر و خواهرم جمع می کردیم را تا قبل از سیزده خرج می کرد ولی با این حال مشتاق عید بودم .
می گفت دوست عزیز : گردش در بازار و خرید لباس نو نداشتیم سفره رنگین و آجیل های جور وا جور نداشتیم امّا محبّت و مهربانی فراوان بود چندین خانواده که از چند تا عمو و عمّه ، خاله و دایی ،برادر و خواهر بودند دور هم جمع می شدیم و از احوال هم باخبربودیم .امّا امروز و در آینده چه به روز نسل های مان خواهد آمد ؟ امروز سفره های رنگین و لباس های نو و خرید مناسبت های روز پدر و مادر و دختر و جوان و روز زن و دیگر مناسبت ها روز به روز باشکوه تر می شود امّا دیگر از شلوغی و دور هم بودن ها خبری نیست .
می گفت : دراین زمانه یکطرف ماجر خیلی از بچّه ها برادر و یا خواهر ندارند و درآینده هم عمّه و عمو و خاله ودایی و فرزندان آنها را نخواهند داشت و ازطرفی نوع شکل گیری شخصیت اجتماعی نسل جدید است که در پای میزکامپیوتر و اینترنت و ماهواره وگوشی های همراه شکل یافته و فرزندان ما را به سمت شخصیت انفرادی سوق داده که از روابط عمومی حدّاقلی برخوردار خواهند شد و هرچه شخصیت اجتماعی به سمت وسوی شخصیت انفرادی سوق یابد انگیزه های ملّی جایگزین انگیزه های شخصی خواهد شد تا جایی که به بلای جوامع به اصطلاح متمدّن غرب دجار خواهیم شد .
وقتی دیدم خودش سواره درحال تاخت وتاز است گفتم : دوست عزیز لطفاً بیا پایین تا باهم بریم . من به عقیده تان وبه عقیده همه صاحب نظران در این امور احترام می گذارم و با خیلی از موارد هم عقیده هستم امّا برایم قابل قبول نیست که با حقوق زیر خط فقر که با رشد ساعت به ساعت گرانی همراه شده به دوستان و بستگان توصیه کنم که برای فرزندان تان برادر و خواهر و عمو و عمّه و خاله ودایی جور کنید که شاید به بیماری خود شخصیتی و دوری از اجتماع و برخی داستان های دیگر مبتلا شوند .
دوست عزیز : طرف نان ندارد تا شکم خود راسیر کند آنوقت داروی اشتها آور برایش تجویز میکنی و سفارش هم میکنی تا برایت تبلیغات هم داشته باشند .
شما دعا کن تا عید نیاید امّا من دعا میکنم تا هر روز و به هر بهانه ایی عید باشد ، شاید دل خود مان ودل خدای خود و دل بندگانش را به طریقی شاد کردیم که شک ندارم آن روز بهترین عیدمان خواهد بود .
خدابخش قبادی
گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.