93/12/5
5:14 ص
سالروز میلاد حضرت زینب (س) گرامی باد .
**** **** **** ****
»آماده شدن مقدمات سفر زیارت به سوریه »
یکی دو شب قبل از دی ماه 1383 کنار تابلویی که
روی دیوار اطاق پذیرایی نصب شده بود ایستادم و
آرام آرام نوشته های روی تابلو را زمزمه می کردم که :
کربـلا در کربـلا می ماند اگـر زینب نبود .
شیعــه می پـژمـرد اگـر زینب نبـود .
لحضاتی بعد وقتی با خواندن بعضی اشعار صدایم بلندترشد
بچه ها از خواب بیدار شدند و پرسیدند که چه خبره ؟
گفتم : نمی دانم چرا حالم خوب نیست ، بدجوری به هم
ریخته ام هوای خرابه شام زده به سرم .
دلم می خواست الآن آنجا بودم و ...
یکی از بچه ها گفت : اینجا کجا و خرابه شام کجا ؟
تا همسایه ها بیدار نشدند چراغ را خاموش کن .
من هم چراغ را خاموش کردم و خوابیدم .
فردای آن شب پسر عموی دوست داشتنی ام
( حسین ) زنگ زد که فـازمتـر و سیـم چین را بیار
که برق نداریم .
با عجله رفتم و دیدم که پایه فیوز کنتور برق خراب شده
نیاز به تعویض داره .
بعد از انجام کار چای تعارف کردند و مشغول خوردن
چای وبیسکویت بودیم که جواد گرائیلی با خانمـش آمدند .
هنوز احوالپرسی تمام نشده بود که جواد گفت :
حال داری تا سوریـه با هـم همسفـر شویم .
گفتم حال دارم ولی پول ندارم .
گفت من که از شما پولی نخواستم .
اگر آمادگی داری بگـو هر لحظه ممکن است ظرفیت تکمیل شود .
چون که برای یکی دو نفـر هم بیشتـرجا نـداریم .
انشاءالله فـردا یا پس فـردا حرکت می کنیم .
از همانجا زنگ زدم با همسرم مشورت کردم .
و ایشان در جواب گفت با توجه به قضیـه دیشب
بهتـره قبول کنی .
شاید حضور شما در منزل پسر عمو و هم زمان حضور آقا جواد
و طرح موضوع حکمتی درکار باشـه .
و دو روز بعد همراه آن کاروان زیارتی توفیق زیارت
حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) نصیبم شد .
و ماه ها بعد با اصرار زیادم هزینه سفر را از من گرفت .
از آنجایی که گذرنامه ام انفرادی بود متأسفانـه نتوانستم
همسرم را با خودم داشته باشم .
امیدوارم هرچه زودتر با برگشت آرامش در سوریه
توفیق زیارت آن اماکن مقدس نصیب علاقمندان شود .
گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.