سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک مشخصات اوقات شرعی
< 1 2 3 >

94/2/30
5:48 ص

 فکر نمی کنم کسی برای مدتی ساکن شمال ایران باشه و نم نم بارون بهاری رو درکنارنسیم مرطوبی که رایحه شکوفه های بهاری رو به مشام می رسونه ، تجربه نکرده باشه . بارونی که بی شک لطافتی وصف نشدنی به طبیعت زیبا می بخشن و در جسم و جان اثر شفـا بخش دارن . حاشیه نشینای جنگل و فرزندان روستا با این پدیده آشنا و اجین هستن . و این آشنایی رو به خوبی می توان در داستان های افسانه ایی و اشعار ونواهای بومی مناطق مختلف شمال دید و شنید .

یکی از روزهای اردی بهشت امسال وقتی شال و کلاه کردم تا به شهر برم و قسط بانک رو پرداخت کنم شاهد این پدیده جوی بودم . قبل از اینکه از روستا خارج بشم شیشه ماشین رو پایین کشیدم تا از این هوای لطیف بی بهره نمونم . با اومدن باد سرد به داخل اتومبیل یاد حرف جناب دکتر افتادم که می گفت « نباید مقابل کولر و یا مناطق سردسیر یا هر جای سردی قرار بگیری مگر اینکه دوره درمونت تموم بشه »

بعد به خودم گفتم یه عمری خیلی از حرفهای بزرگان رو نشنیده گرفتم این یکی هم روش . اگه الآنم آقای دکتر اینجا بود می گفت شیشه رو بده پایین چون این هوا برای شما نه تنها مفیده بلکه شفا بخشه .

همینطور که با خودم یکی به دو می کردم سر جاده اصلی ( ورودی محل ) زن وشوهر جـَونی رو با بچه شون دیدم که منتظر ماشین بودن .

از اونجایی که بچه محل مون بودن ایستادم تا سوارشون کنم . اوناهم سوار شدن وبه طرف بابل راه افتادیم بعد احوال پرسی کوتاه ، پچ پچ زن و مرد شروع شد قبل از رسیدن به آستانه آقا سیدجلال متوجه شدم که با هم بگو مگو دارن . فوضولی ام گُل کرد وگفتم اگه چیزی جا گذاشتین برگردم گفتن نه دست تون درد نکنه .

مرد جـَون جـَونی کرد وبا صدای بلند گفت ببین اینقدر قُـر زدی که آقای « قبادی » متوجه شده که ما با هم مشکل داریم .

بدون اینکه نظر اونا رو بخوام به طرف آقا سیدجلال پیچیدم وگفتم تا من فاتحه ایی بخونم شما حرفاتون رو بزنین تا انشاء الله مشکل تون حل بشه .

حدود 15 دقیقه داخل آستانه و محوطه دور زدم تا اینکه منو صداتنها به توافق نرسیدیم بلکه کارمون داره به جاهای باریک می کشه . زدن که بیا ما نه

با اینکه نمی دونستم مشکل شون چیه گفتم شیطون رو لعنت کنید و بخاطر خودتون و آینده این بچه گذشت کنین تا از روزهای زندگی لذت ببرین .

با کلی عذر خواهی زن وشوهر به طرف شهـر راه افتادیم ،حوالی کنج افروز رو به من که : شما که بزرگتری قضاوت کنین .

هر کدوم سعی می کرد تا حرف شو زودتر و بهتر به من بفهمونه . از مشکلات مالی تا نگرانی هایی که برای آینده خود و بچه شون داشتن گفتن .

قبل از اینکه جوابی بدم گفتم من دانش وتوانایی قضاوت ندارم فقط می تونم چندتا نکته براتون تعریف کنم .با چند تا نکته اخلاقی از بزرگان علم و دین ، همراه با نحوه مدیریت بحران های ناشی از اختلافات خانوادگی که به ذهنم می اومد رو براشون یادآور شدم . وسرآخر گفتم شما باید برای حل مشکل تون باآدم های خبره مشورت کنین . تا به یاری خدا و گوری چشم شیطون زندگی آروم و شادی رو برای سالهای طولانی کنار هم تجربه کنین . سرتونو درد نیارم .

از بگو و مگوهای این دو نفر متوجه شدم بحث بر سر رفتن و هجرت از روستاست . زن مخالف شهر نشینی و مرد به خاطر درآمد و شغلش مجبور به رفت و آمد روزانه تا محل کارش بود . مرد ترجیح می داد تا ساکن شهر باشه . اما زن عاشق طبیعت زیبای روستا اون هم نزدیکی های اقوام و بستگانش بود . مرد دنبال درآمد بیشتر و زن هم روی خواسته های خودش همچنان پا فشاری می کرد .

بدون اینکه محل پیاده شدن اونا رو بپرسم از جاده ساحلی به طرف دانشگاه آزاد اسلامی (سما) رفتیم . نزدیکی های پل زیرگذر جاده آمل رسیدیم . ناگهان مرد با صدای گرفته و بلندی که نشانه عمق ناراحتی اش بود گفت : زن بچه ایی که بغلت خوابیده رو نگاه کن و بگو که با بچه فلانی (پسرعموش) چه فرقی داره . نمی خوام بچه ام مثل من در حسرت امکانات رفاهی باشه و عمری رو آرزو به دل بمونه . تا کی باید اینجوری زندگی کرد . بیا و زمین روستا رو بفروشیم و جایی برای سکونت پیدا کنیم و اگه پولی باقی مونده بانک سپرده بذاریم تا کمک خرج زندگی مون بشه .

 ادامه داد که ای زن یه نگاهی به اطرافت بنداز و خودت قضاوت کن . به سمت چپ جاده اشاره کرد و گفت تا چند نسل باید صبر کنیم تا محله مون برای بچه ها تاب و سرسره و زمین ورزشی و باشگاه و خیلی چیز های دیگه درست بشه . تا کی باید آرزو به دل موند .

حرفش رو قطع کردم وگفتم مثل اینکه شما قصد داری برای خودت از روستا فرار کنی نه برای بچه . چون که گذشته ات با حسرت سپری شده می خواهی بچه ات توی رفاه باشه . گفتم با این نظر شما از یک سو موافقـم و از یه طرف مخالف . قبول دارم که امکانات روستا کمه و خیلی چیزها رو نداره و شاید هم حالا حالاها خبری از آنها نباشه.اما چیزهایی که روستا داره اصولاٌ محیط شهری نمی تونه داشته باشه . همون طوری که محیط شهر امکاناتی داره که توی روستا پیدا نمی شه .

مثلاٌ آرامش و امنیت در کنار فضای سالم طبیعت با مردمان باصفا و دوست داشتنی که به نوعی همه با هم قوم و خویشن در هیچ شهری پیدا نمی شه . اگه از من می شنوی بجای فرار از این شرایط ،در روستا بمون و با انگیزه قوی خودت همراه با دوستان و بستگانت راهی برای پیشرفت پیدا کن تا نه تنها فرزند شما بلکه نسلهای آینده از امکانات لازم برخوردارشن . باکمی فکر ومشورت کردن را درست را انتخاب کن .اگه انشاء الله موندنی شدی و خواستی حرکتی برای محل انجام بدی روی من حساب کن . و با توجه به شناختی که از شورای اسلامی و دهیار محل دارم شک ندارم اونا هم درحد توانشون همراهی می کنن . این ها هم می دونن که مکان ورزشی مناسب نداریم . خبردارن برای بچه های محل باید پارکی ساخت . دلشون می خوادتا کوچه ها وخیابون های محل بهتر از این باشه و از نظرنظافت و بهداشت هم شرایط مطلوبی داشته باشیم . همه می دونن که از نظر اماکن فرهنگی و یا سرگرمی دچار مشکل هستیم .

 آیا به نظر شما این جور کارها رو چند نفر با دستان خالی می تونن پیش ببرن یا اینکه همه با هم باید در کنار هم باشیم و با کمک هم آرزوهای خودمون و بچه ها مون رو برآورده کنیم ؟

زن نفس عمیقی کشید رو به من که کجا تشریف می برید گفتم اونجایی که بحث تون تموم بشه و با آرامش دنبال کارتون باشین . دیدم بازار بحث و جدل داغه تا اینجا اومدم .

 وقتی از میدون حمزه کلاه به طرف دانشگاه نوشیروانی می اومدیم چندتا چای داغ وکلوچه گرفتم و خوردیم ( جاتون خالی چسبید )

زمانی که به باغ فردوس رسیدیم گفتم بانک کمی کار دارم یا داخل ماشین بمونید و یا اینکه در امان خدا . باپیاده شدن شون من هم رفتم دنبال کارم .تا اینکه دیروز غروب این دو نفر رو نزدیک مسجد دیدم بعد سلام و احوال پرسی و بدون اینکه بپرسم که چه می کنین. زن و شوهر هردو با هم طوری که گویا برای حرف زدن مسابقه دارن گفتن «  ما موندنی شدیم » و من هم با خنده به آقا گفتم

 خدا رو شکر که این خانوم شما رو موندنی کرد .

"خدابخش قبادی"


94/2/3
3:32 ص

پذیرایی از میهمانان مناسبتها و مجالس عمومی وخصوصی آن هم به صرف شام و یا نهار در مسجد داردکاشت متداول بوده و هست تاجایی که انتقاد از این سنت قابل تأمل ، باعث برانگیخته شدن و حتی کدورت بین هم محلی ها خواهد شد .

آنچه مجبورم کرد تا در این خصوص اظهار نظر کنم و حرف و حدیث های بعد از این را خریدار باشم نفس پذیرایی از مدعوین به خصوص میهمانانی که از راه دور می آیند نیست بلکه اما و اگرهایی است که قبل و بعد از برخی پذیرایی ها وجود دارد و هر چه می گذرد بر شدت آن افزوده می شود .

بعضی از دوستان در محافل خصوصی نسبت به این عمل انتقاد می کنند اما  چون حریف مدافعان برنامه پذیرایی در مسجد نمی شوند بطور علنی ابراز عقیده نمی کنند .

هم محلی های گرامی : اینجانب کاری به این ندارم که اصولاٌ مسجد محل عبادت است یا تالار پذیرایی ؟

و البته قبول دارم در دنیای پر زرق و برق امروزی برای ترویج شعائر مذهبی و فرهنگی از بهانه های مباح و جذاب باید استفاده شود تا کمیت و کیفیت امور مذهبی و فرهنگی فدای هم نشوند . و در این رهگذر صرف شام و نهار همراه با اجرای برنامه ها متنوع می تواند مؤثر واقع شود .

آنچه که محل بحث است موضوع مجالس ختم و برخی مجالس خصوصی مانند ولیمه سفرهای زیارتی است که بنا بر دلایل زیرمورد انتقاد برخی از هم محلی ها بوده و هست .

1)  بروز چشم هم چشمی هادر بعضی از مجالس و بالا رفتن هزینه های پذیرایی

2)  عدم توان مالی توسط برخی از بازماندگان میت تاجایی است که مصیبت وارده برای آنها کمتر از دغدغه پذیرایی در مجلس ختم نیست .

3)  آیا نمی شود باهدایت قسمتی از هزینه های پذیرایی افرادی که توان مالی مناسبی دارند برای کارهایی چون : بهسازی خیابانها - تجهیز مدارس -  تجهیز درمانگاه -  ساخت ورزشگاه و پارک کودک و سالمند - امور بهداشتی و زیباسازی محل - ساخت اماکن فرهنگی و مذهبی  و دیگر امور خیریه عام المنفعه اثری ماندگار برای خود و شادی ارواح  اموات خود گامی برداشت ؟ البته اگر هدف از پذیرایی اطعام و کارخیر باشد شدنی است والا حالا حالاها باید منتظربود .

4)  آیا نمی شود با جمع آوری این پول ها کمک هزینه ازواج جوانان بصورت وام های قرض الحسنه و برای نیازمندان بصورت بلاعوض کار خیری انجام داد تا با شاد شدن قلوب مسلمانان آن هم هم محلی و قوم وخویش ، رضایت حق تعالی و شادی درگذشتگان را فراهم نمود ؟

گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله من ........

در پایان از شورای اسلامی که با احداث قبور آماده گامی مثبت برای اهالی داردکاشت برداشته اند تقدیر و تشکر دارم .

 ویژه داردکاشت + بخش بابلکنار +شهرستان بابل


94/1/23
3:45 ص

یکی ازآداب و رسوم محله مون زیارت اهل قبور در روز اول سال نوست .

مثل خیلی از هم محلی هامون راهی آرامگاه شدم

تا با خوندن فاتحه و طلب آمرزش برای اموات ،

ازخداوندبرای خودم

توفیق عـزت دنیـا و آخـرت کنـم .

از یه طرف عجلـه داشتـم تا زود بـرگردم

خـونه ازطـرف دیگـه دستـه دستـه هـم محلی ها به

خصـوص اونــایـی کـه خـارج از محـل زنـدگی می کنـن بـرای

فاتحه خونی وارد قبرستون می شدن .

هنـوز احوالپرسی با این دسته تموم نشده

عده ایی دیگـه می اومـدن . خونه را بی خیال شدم

و این بـی خیالی فرصتی شـد تا بـا اونـایی که مدتـها از

هم دور بودیـم دیـداری تازه کنیـم و به گرمـی خاصی احـوال

هم را جویا شویم .

اگـه شماهـا هم همیـن احساس را داشتیـن 

بـدونیـن که این گـرمی خـاص فقــط در وقت

ابـراز محبت قلـبـی دوطـرفــه بــوجـود میــاد .

 اگه هر وقت دوستان و اقوام و آشنایان را دیدیم و با این دیدار شادابی

و نشاط ویژه ایی برامون بوجود اومده بدونیـم که طرف مقابـل از این

دیدار خوشحاله حتی اگه در گذشته کدورتی بین مون بوده باشه

و بـدونیم که قلـباًٌ هم دیگه را بخشیـدیم ولـی برخی عوامل

مانع اعلام بخشش بودن .

وقتـی مـزار رو تـرک می کردیـم بـه یکی از همراهانـم گفتم

اگه تـوی خونه پای تلویزیـون می نشستیم از تجـدیـد

دیـدار بـا این همـه از دوستـان و بستـگان و هـم

محلی ها خبری نبود . طرف با حاضر جوابی

گفت:

حق باشماست البته زرنگی کردی تا خیلی ها دم خونه تون

نـیـان و سـراغت را نگیــرن و ایـن طـوری مفـت در رفتـی .

!!!بچه محل!!! دوستت دارم

به گرمی و شادی دیدارهای سال نو


94/1/17
10:4 ص

طرح هادی

می دانیم طی دهه اخیر وسایل نقلیه و

ماشین آلات کشاورزی

افزایش چشمگیری داشته است ولی

معابر روستا نه تنها بهبود نیافته

بلکه بدتر از گذشته شده است .

با توجه به شناختی که از مردم این محل دارم می دانم

اکثریت از مزایای طرح مطلع اند .

آیا زمان آن نشده تا طرح هادی در این روستا اجرا شود ؟

به نظر شما هم محلی های گرامی

کدام عامل یا عوامل

نقش مؤثری در اجرایی شدن طرح هادی را دارند ؟ 

 بودجه و اعتبارات مالی 

همکاری مسئولین مربوطه 

شورای اسلامی و دهیار 

اراده اهالی محل 

اطلاع از محاسن طرح هادی

امید است با همدلی و همت اهالی روستای داردکاشت و

همکاری شورای اسلامی و دیگر مسئولین مربوطه شاهد

تغییرات اساسی در زادگاه و زیستگاه خود باشیم و

آبادی زیبای خود را آبادتر و جذاب نماییم .

ـــــــــــــ

در این راه می بینم نه یک اما و اگر

که این افسار دارد هزاران اما و اگر 

امسال می بینم تا 10 سال دیگر 

گر عوض شود 4 دوره شورای دیگر

شاید و شاید جوب و جدولی آید

اما آسفالت باشد چند سال دیگر

"هردمبیل"



94/1/12
9:8 ص

تاکنون بر این باور بودم که طرح مشکلات محل در فضای مجازی

نه تنها دردی را دوا نمی کند بلکه می تواند برای فرزندان این

روستا که خارج از محل شاغل و ساکن هستند اثر منفی داشته

باشد ولی با توجه به نیازهای اهالی سکوت را خیانت به

اهل محل وحتی آیندگان می دانم .

لذا در یاد داشتهای آینـده تلاش خواهـم نمـود تا با برشمـردن

برخی مشکلات و نیازها ، زمینه جلب توجه مسئولین محلی

را برای اندیشه و برنامه ریزی مؤثر فراهم نموده

تا انشاءالله با پیگیری های اهالی شاهد تغییرات

اساسی در روستای داردکاشت باشیم . 

..............................................

همــدلی و همـــزبانی

 اگر قرار باشد تغییراتی ایجاد شود تنها با اتحاد و تلاش ، 

همراه با همدلی و همزبانی امکان پذیر خواهد بود .

پس بیایید برای پیشرفت زادگاه و زیستگاه مان 

همدل و همزبان شویم و با اعتماد به همدیگر گامی

بلند برداریم تا آیندگان از ما به نیکی یاد کنند .

...............................................

چقدر پیشرفت داشته ایم ؟ 

نمی خواهم روستای داردکاشت را با روستاهایی که

 موقعیت برتری دارند مقایسه کنم فقط از مسؤلین

محل و اهالی می پرسم که طی یکی دو دهه 

 گذشته تاکنون چقدر پیشرفت داشته ایم ؟

نمی خواهم تبلیغات کنم که چه داریم بلکه 

می خواهم از این طریق و باصدای رسا و

شفاف نیازها و مشکلات را مطرح نمایم 

تـا شاید مفید واقـــع شـود .

.........   ادامه دارد .


93/12/5
5:14 ص

سالروز میلاد حضرت زینب (س) گرامی باد .

****      ****    ****      ****

 »آماده شدن مقدمات سفر زیارت به سوریه »

یکی دو شب قبل از دی ماه 1383  کنار تابلویی که

روی دیوار اطاق پذیرایی نصب شده بود ایستادم و

آرام آرام نوشته های روی تابلو را زمزمه می کردم که :

کربـلا در کربـلا می ماند اگـر زینب نبود .

  شیعــه می پـژمـرد اگـر زینب نبـود .

لحضاتی بعد وقتی با خواندن بعضی اشعار صدایم بلندترشد

 بچه ها از خواب بیدار شدند و پرسیدند که چه خبره ؟

گفتم :  نمی دانم چرا حالم خوب نیست ، بدجوری به هم

ریخته ام هوای خرابه شام زده به سرم .

دلم می خواست الآن آنجا بودم و ...

یکی از بچه ها گفت : اینجا کجا و خرابه شام کجا ؟  

تا همسایه ها بیدار نشدند چراغ را خاموش کن .

من هم چراغ را خاموش کردم و خوابیدم .

فردای آن شب پسر عموی دوست داشتنی ام 

( حسین ) زنگ زد که فـازمتـر و سیـم چین را بیار

که برق نداریم .

با عجله رفتم و دیدم که پایه فیوز کنتور برق خراب شده

نیاز به تعویض داره .

بعد از انجام کار چای تعارف کردند و مشغول خوردن

چای وبیسکویت بودیم که جواد گرائیلی با خانمـش آمدند .

هنوز احوالپرسی تمام نشده بود که جواد گفت :

حال داری تا سوریـه با هـم همسفـر شویم .

گفتم حال دارم ولی پول ندارم .

گفت من که از شما پولی نخواستم .

اگر آمادگی داری بگـو هر لحظه ممکن است ظرفیت تکمیل شود .

چون که برای یکی دو نفـر هم بیشتـرجا نـداریم .

انشاءالله فـردا یا پس فـردا حرکت می کنیم .

از همانجا زنگ زدم با همسرم مشورت کردم .

و ایشان در جواب گفت با توجه به قضیـه دیشب

بهتـره قبول کنی .

شاید حضور شما در منزل پسر عمو و هم زمان حضور آقا جواد

و طرح موضوع حکمتی درکار باشـه .

و دو روز بعد همراه آن کاروان زیارتی توفیق زیارت

حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) نصیبم شد .

و ماه ها بعد با اصرار زیادم هزینه سفر را از من گرفت .

از آنجایی که گذرنامه ام انفرادی بود متأسفانـه نتوانستم

همسرم را با خودم داشته باشم .

امیدوارم هرچه زودتر با برگشت آرامش در سوریه

توفیق زیارت آن اماکن مقدس نصیب علاقمندان شود .


93/9/13
12:18 ع

یه روز معلم مون تابلویی رو کنار تخته سیاه آویزون کرد

و گفت: از روی این تابلو نقاشی بکشید .

هر که نقاشی اش به این نابلو شباهت بیشتری

داشته باشه نمره بیشتری می گیره !!!

*******  *******   *******   *******

بعد نیم ساعت ورقه ها رو جمع کرد !!!

بعضی از نقاشی ها در حد قابل قبول و بعضی دیگه

به هر چیزی شباهت داشتن

الا به تابلوی کنار تخته سیاه !!!

معلم گفت : شماها نمونه مقابل تون بوده

چرا این همه اشتباه داشتید !؟

نمونه و الگو را نگاه کنین و دوباره بکشین .

بعد ادامه دارد که :

اگه دقت نداشته باشین  عادت میکنین

وقتی بزرگ شدید هم خود اشتباه می کنین

و هم دیگران رو به اشتباه می اندازین !!!

  *******  *******   *******   *******

سالها بعد وقتی پا به سن گذاشتم

دیدم که عده ایی مثل دوران دانش آموزی

باز هم در کشیدن نقاشی نمره قبولی نمی گیرن!!!

این بار تابلوی مقابل همه با تابلوی دوران

دانش آموزی فرق داره !!!

تابلویی به وسعت و بزرگی تصویر زندگی ، 

تابلویی به بزرگی تاریخ امامت و ولایت ائمه اطهار !!!

تابلویی که اندیشمندان و علمای دین و زندگی 

 مقابل مون قرار دادن !!! 

چرا و تا کی اشتباه !؟

به قول معلم بازهم اشتباه  !!! 

 اشتباهی که؛ هم خود و هم دیگران رو

به اشتباه و شاید هم نابود می کنیم !!!

اشتباهی که شاید فرصت جبرانش نباشه !!!

*******  *******   *******   *******

 رحمت خدا قلم  و صاحبش که

بدون تقلب جمله ایی راخلق کنه .... !!! 


92/11/6
4:31 ص

ویژه داردکاشت     قسمت چهارم

درزی = دوخت و دوز ، خیاطی

در فرصت بین عقد تا جشن عروسی خیاط را به

 منزل خود می آوردندتا پارچه های خریداری شده و

درکمی قدیمی تر پارچه های دست بافت را برای لباس عروس

و داماد واطرافیان آنها دوخت و دوز کنند .

دوستان و بستگان و فامیل در کنار خیاط می نشستندو ضمن

تبریک به خانواده عـروس و یا خانوده دامـاد با دادن هدیه نقدی

به خیاط که به هدیه درزی معروف بود از خیاط تشکر می کردند .

حلاجی پشم و پنبه زنی و لحاف دوزی

آنهم با ریتم و صدای خاص خود که هر شنونده ایی

را به وجد می آورد حکایت از نزدیک شدن جشن عروسی می داد .

*******************

هـیـمِـه کَـری = جمع آوری هیزم

زمانی که از لوله کشی گاز خبری نبود برای پخت و پز در میهمانی ها

به ویژه برای جشن عروسی به مقدار زیاد هیزم نیاز بودکه دوستان

داماد قبول زحمت می کردند و از جنگل نزدیگ محل آن

را تهیه می نمودند البته به تناسب میزان دعوتی که

به ایل و تبار و فصلی که عروسی در آن واقع می شد

مقدار هیزم مورد نیاز متفاوت بود .

اینگـونه مجـالس در کنـار هیـزم بـه ذغـال

نیـاز بـوده که آن هـم زحمت خاص

خود را داشته و دارد .

ادامه دارد 


92/11/4
4:14 ص

قسمت سوم 

نُـومْـزِه بازی=نُـومْـزِه به معنی نامزد

وهرچند بازی تعریف خاص خود را دارد .

اما در اینجا به معنی مراوده و برقراری ارتباط فراتر

از حد معمول می باشد .

می دانیم که پس از عقد برقراری ارتباط بین پسر و دختر مجاز

و قانونی است اما در اینجا پسر و دختر عقد شده بطور آشکار حق

مراوده نداشته و رابطه آنها درحد مکالمه محدود بوده است .

در زمان کار وکشاورزی پدر مادرهای طرفین عروس وداماد از آنها به

نفع خود کار می کشیدند اما به دختر و پسری که نامزد هم یا

همان نُومْزِه بودند اجازه رابطه آشکار را نمی دادند . 

ولی نامزدها مخفیانه به خواسته خود می رسیدند .

گاهی به بهانه ای از خانه بیرون آمده و در جایی که

قرارگذاشته بودند همدیگر را ملاقات می کردند .

و گاهی پاسی از شب گذشته به دور از چشم پدرخانم و

برادرخانم ها و تحت مدیریت حکیمانه مادرخانم ، عروس خانم

میزبان آقا داماد می شد البته لازم بود آقا داماد قبل از طلوع آفتاب

نومزه بازی را تمام کرده و منزل پدر خانم را ترک کند .

این گونه دزد و پلیس بازی تا جشن رسمی ادامه داشت

وگاهی پس از عروسی برخی دامادها با خانواده عروس قطع

رابطه کرده و می گفتند حالا خرم از پل گذشته و

به رابطه با آنها نیازی ندارم .

خوشبختانه طی یکی دو دهه اخیر اینگونه

سخت گیری ها از بین رفته است .

ادامه دارد


92/11/3
4:54 ص

ویژه داردکـاشت قسمت دوم

 

ریکا سَر= خانواده پسربه محل برگزاری و برگزار کنندگان

جشن عروسی پسر که غالباً خانواده اش می باشند

را ریکا سَر می گویند .

کیجا سَر=خانواده دختربه محل برگزاری و برگزار کنندگان

جشن عروسی دختر که غالباً خانواده اش می باشند

را کیجا سَر می گویند .

************************

 رَخْـتی عَـقدِ سَری = خرید قبل از عقدقبل از مراسم

عقـدکنان برای عروس و داماد لباس نو تهیه می شود .

درگذشته های دور بازار و فروشگاه مرسوم نبوده

لباس نو درهمین محل و یا محله های اطراف تهیه می شد

اما با رواج یافتن بازار و آمدن لباس های آماده و

لوازم آرایشی گوناگون خرید قبل از عقد اهمیت خاصی

پیدا نمود که حلقه ازدواج در رأس آنهاست.

همچنین هنگام خرید برای یک یا دو نفر از همراهان عروس

از طرف داماد هدیه ایی خریداری می شود ودر مقابل از

طرف عروس تن پوشی هم برای یکی یا دونفر از همراهان

داماد در نظر گرفته می شود .

************************

عـَـقد کُـنون و سِفره عـَـقد=مراسم و برنامه عقد کردن

کنار سفره عقد دختر و پسر را به عقد هم در می آورند .

سفره عقد با توجه به شرایط مالی و سلیقه ایی و به تناسب

خانواده ها متفاوت است .

میزان مهریه و زر (طلا) و شیربهاء و دیگر شروط ضمن عقد

در روزهای قبل بین طرفین رد وبدل می شود و زمان عقد

تنها به ثبت موارد ثبت شدنی می پردازند .

هنگام بله گرفتن برای عقد طرفین به عروس هدیه ایی داده

می شود که به آن لَـبْسی یا لـَـفـْـظی می گویند .

دعوت از بزرگان فامیل برای حضور و گواه عقد

سنت این اهالی است

************************

انگشتر زنی= حلقه زنی پس از عقد توسط عروس و داماد

را انگشترزنی می گویند .

طلا زنی= از نامش پیداست که هدیه کردن طلا به

عروس و داماد می باشد .

پس از عقد برنامه طلا زنی اجراء می شد . در مجلس انگشترزنی

از مدعوین با چای وشربت و شیرینی و میوه پذیرایی می شد

و مدعوین به همراه خانواده داماد وجه نقد و یا طلا را به عروس

می دادند . و در مقابل معمولاً مادر عروس از طرف خانواده

عروس ساعت مچی یا پلاک و زنجیر گردن به داماد هدیه می داد .

به خاطر گرانی و جلوگیری از هزینه های اضافی در سالهای

اخیر برای انگشترزنی مجلس جداگانه ایی گرفته نمی شود

بلکه بین برنامه های شب حنا بندان آنهم بطور مختصر

طلازنی می شود .

************************

 ادامه دارد


مـــــدیـــــر
 
خدابخش قبادی[906]
 

گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.


لـوگـوی وبلاگ
 

عنـاوین یادداشتها
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
دوستان
 
EMOZIONANTE ازهردری سخنی-از هرکجا تصویری -در پارسی بلاگ همرا ه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان نوشتار بشنو این نی چون حکایت می کند به یاد دوست خانواده ی خانه لحظه های آبی اندیشه نگار شین مثل شعور تغییر مطلوب سیب سرخ به سوی فردا فرزانگان امیدوار عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال کانون توحیدشهر زازران آلبوم محمد حسن اسایش-درپارسی بلاگ هزاران سؤال جزیره علم عطرظهور شب های عاشقانه و بارانی... آخرالزمان و منتظران ظهور جمله های طلایی و مطالب گوناگون عاشقانه ترین وب سایت عاشقانه=چشمان سبز لیلای مجنون قاصدک عشق سرخ من *** انـتـظـار *** برادرم ... جایت همیشه سبز ... روح مناجات *** نـذر آقـا *** رایان چوب علی اصغربامری شعر نظرمن افـــــســ❤ــونگـــ❤ــر جاده های مه آلود قیدار شهر جد پیامبراسلام ایران من ای وطن منتظرظهور فانوس عشق بود دلی رفت وفراموش شد خط سرخ شهادت مصطفی قلیزاده علیار سایه بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن چم مهر خورشید پنهان مهندس محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی دل نوشته های یک دختر شهید سکوت ابدی شاعرانه مکتب قرآن و عترت تکنولوژی با طعم دوستی کلبه درویشی بلوچستان محنا قران رایحه ی انتظار سیب خیال داروخانه دکتر سلیمی سـ ـ ـلام کارشناس ارشد اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی کربلایی دیگر دنیای آسان ««««« شب های تهران »»»»» اسپایکا چرخ خیاطی چلچلی من سه ثانیه سکوت اشک شور ►▌ استان قدس ▌ ◄ حنا، دختری با مقنعه مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی و سلامت سیمرغ مجله دانستنیهای تاریخ پزشکی حرف هایی از زبان منطق و احساس جادوی زندگی نشریه حضور گنجدونی هوای حوصله ام ابریست برادرم نگاهت، خواهرم حجابت ختم روزانه قرآن ویژه ماه مبارک رمضان جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی رقصی میان میدان مین عقیل صالح نگاهی نو به مشاوره طب سنتی@ ❤ღ (دلنوشته های من )ღ❤ کانون فرهنگی شهید خداوردیلو شهریار برلیان ساده دل تنها ****شهرستان بجنورد**** مشاور ماییم و نوای بی نوایی کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان اسیرعشق ~~~~~~ آشیانه علم ~~~~~~ عشق الهی ||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *|| داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani به خوبی فکر کن اتشنشانی بنادر کشور کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم نهانخانه جان تنهایی هایم را با خدا تقسیم خواهم کرد چون او خود تنهاست وبلاگ بایدهلو باشد جبهه مقاومت وبیداری اسلامی پایگاه زمین شناسی 88 دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) عالی نیوز ...برای تفکر تنهایی افتاب دوربین مدار بسته نســــل چـــــهارم سفیر دوستی جلوه های عاشورایی نیمکت آخر به نام آنکه وجودم زوجودش شده موجود تنهایی......!!!!!! دین و جامعه کربلا یادداشتها و برداشتها ستاره مروارید رسول ثریای کویر ایران کودکانه دل پرخاطره خنده بازار جکستان طلوعِ واژه سارا احمدی فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1 رضویّون - دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد عشقولانه .... جنون قلم هــومـــ ســـپـــیـــد مــــ هــر بـا ن تک درخت جاویدان چی بگم؟؟ تراوشات یک ذهن زیبا نودشه؛دانش آموزان دبیرستان شهیدحاجی دوره اول؛نمونه سوالات درسی سکوت سبز رویای شبانه نقدونظر پیامنمای جامع عاشقانه ها بوی سیب یاربسیجی بود نبود پرسش وپاسخ سرزمین اقتدار فرق بین عشق و دوست داشتن ریحانه آقاسیدبااجازه... غمکده ماتاآخرایستاده ایم مهتاب ملکوت هدهد باران انتظار .-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-. حق وباطل تیغی دولبه بانوی پایتخت کاسل آلو ♥ کلبه دلتنگی من ♥ المهدی قزوین آبیک 1450 شیخا محقق دانشگاه مهاجر ارمغان تنهایی فقط عشقو لانه ها وارید شوند سلام آقاجان - خرید و فروش محصولات کشاورزی و عطاری ها ســنــگــر مــن دوستدار علمدار کویر محبت غریبه ❤ღنیلوفرهای آبیღ❤ دلتنگ احساس تو ابـــــــــــرار گیاهان دارویی کوثر ولایت تکنیکهای دوست یابی، دوست خوب، دوست یابی کوهستان دیار عالمان انسان جاری - یادداشت های یک طلبه داستان های جذاب و خواندنی گدایی ِ در ِ جانان به سلطنت مفروش شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ بغض تلخ بلور نازک احساس تنها نون و ریحون دل نوشته طایفه زرگر چون میگذرد غمی نیست غزل عشق یاد نیما *×*عاشقانه ای برای تو*×* گوناگون فرمانده آسمانی من خون شهدا مشاوره - روانشناسی ایران * ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ * زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده) حرف های تنهایی درس های زندگی قائد شهیدان مظلومند عاشقتم من.تو.خدا شبستان سربازی در مسیر دل شکســــته سه قدم مانده به.... ►▌ علوم و معارف اسلامی ▌ ◄ برادران شهید هاشمی دختری ازجنس باران پریا جووون یام‍ــــــــــــــــه‍ـــــــد ـــی نقطه ضعف دفتر تقدیر گروه اینترنتی رهروان ولایت سعادت نامه قدرت کلمات من الغریب الی الحبیب .:گـــــمـــــــنـامی بــــجـــــوی:. دلنوشته های یک فروند چریک بانو... خلوتگه راز خاکیهای آسمانی مدرسه علمیه معصومیه چناران خدمات کامپیوتری ولیعصر (عج) روستای باغ آسیا زندگی شیرین ماه نگار- گالری هنر های من و دوستم پا توی کفش شهدا سعید جندالمهدی ختم قرآن ، ختم صلوات --- توشه آخرت ✤ مـعـبـد شـائــولــیــن ✤ قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری اسیرعشق * عاشقانه ای برای تو * دخی خــــــــاص... مصطفی آشیانه سخن سازمان بسیج اساتید استان تهران اجازه نمی دهیم دلنوشته های یه دختراسفندی زشت است بی تو زندگی ،زیبای عالم وبلاگ خاتون کرد ارواحنا فداک یا زینب بهشت بهشتیان مشکات نور الله انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل سکوت باران.... باران مهدی یاران یه دست صدا نداره ツ شلمچه آبیک ღقلبــــــی بــه بلـــندای مــــــــــــــاهღ اواز قطره یــــک جـــــرعـــه بـــــــاران گل یا پوچ؟2 شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک تنـــــــــــــــــــهایی سحر یه دختره تنها دله عاشق . . . تسنیم نسیم پسران علوی - دختران فاطمی چهارفصل سیبک تلخی روزگار.... نفس بزرگترین سایت خنده بازار دلتنگی های مـــــــــــــــن وبلاگ شخصی محمد بی نام گل خشک راه فضیلت نامه ای در راه عشق ... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی پذیرش تحصیلی و منابع آزمون کارشناسی ارشد کلیه رشته ها منابع آزمون کارشناسی ارشد کلیه رشته ها دستگاه پاپ کورن ساز دل پر خاطره پایه عکاسی مونوپاد + ریموت شاتر بلوتوث مانتو عبایی طرح رنوس, مانتو عبایی نقره ای, مانتو عبایی مسی مکاشفه مسیح چـشـمـکـــ همه هستیم دهکده کوچک ما تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم گروه اینترنتی جرقه داتکو کلام عشق امید انتظار من محبت شاخابه عشق هفته نامه جوانان خسروشهر هر چی تو فکرته نگین سر سبز
آوای عـاشـقانـه


برای ورود به صفحه اصلی کلیک کنید دیـارعـاشـقان