89/12/10
7:45 ص
همـواره در محیـط کار و زندگی ویا در کـوچه وبازار صـداهایی بگوش می رسـد که به تناسب حـال و حوصـله و میزان دقت مان توجـه ما رابه خود جلب می کنند که گاهی هم ممکن است صرف نظر از سـود و زیانـش از اهداف روزمره زنـدگی مان باز مـانده و به سوی منـادیان آن صـداها گرایش پیدا کنیم، که این گرایشـها مـی توانند در شکل گیری ماهیت زندگی مان اثر بسـزایـی داشته باشد. در وجود هر کسـی هم نداهـایی وجـود دارد که آدمـی را به سمت وسـویی فـرا می خوانند. باقدری تامل به درون خویـش از میان نـداها نـدایی را مـی شنـویم که شخص را بســوی سعادت و تکامـل دعـوت می کند که اگـر در آن زمان به ندای درون توجه شود و به آن سوی سـوق پیـدا کند در حقیقـت بسوی سعادت حرکت کرده ودر مسیر تـرقی خویش گام نهاده است. پس هـر چه دقت بـه ندای درون بیشتـر باشد سیـر تکاملـی سریعتر و منطقی تر خواهد بود در غیـر این صورت آدمی در زمان خود متوقف شـده و از قافـله رشد وتعـالی عقب خـواهد ماند. |
89/12/10
5:16 ص
تا سالها بر این باور بودم که قاتلان اهل البیت رسول الله در صحرای کربلا لشکریان کافر یعنی غیر مسلمان بودند اما وقتی به مرور زمان با کتاب و کلاس و سخنرانان مختلف آشنا شدم بعضی از حقایق حادثه تاریخی کربلا برایم روشن تر شد و امروز بر این باورم که حسینیان و یزیدیان در امتداد تاریخ بشریت با هم در نبرد بودند و بعد ازاین هم امکان در کنار هم بودن این دو خط فکری وجود نخواهد داشت .وناگزیر در مقاطعی بین حق و باطل جدالی سر خواهد گرفت که بسته به زمان گوناگون نوع و شیوه نبرد متفاوت خواهد بود .
و امروزه علی رقم تعریف و تمجید از بعضی خواص و عوامی که مدعی حمایت از توده مسلمان و سنگ طرفداری از وطن و آزادی خواهی را به سینه می زنند با کمی درایت می توان دید که چگونه در صف یزیدیان ایستاده اند و صوت کف می زنند .
عجله نکنید و فوری هر حرفی را به مسائل سیاسی ربط ندهید .فقط به دادگاههای محل سکونت خودتان سری بزنید ببینید چه خبره ؟ آنوقت در همان راهروی تنگ دادگستری هم یزیدی و هم حسینی راخواهید دید .
و یا اینکه به مساجد محله های تان نگاه کنید و ببینید که در طول سال مسجد برای پول دارهایی که به بهانه ولیمه سفر چند باره به عتبات عالیات و خانه خدا به سالن غذاخوری میهمان اختصاصی تبدیل شده وهیچ مسئولی نیست تا بخشنامه کند که اینجا خانه ی خدا و محل عبادت است نه رستوران .
ولی برای عزاداران حسینی که مجلسی عمومی از فقیر تا غنی را شامل می شود بخشنامه صادر می شودکه چه بکنید و چه نکنید .
ویا اینکه از میان وزارت فرهنگ نظام جمهوری اسلامی آنهم در دولت مدعی پیروان و حامیان اسلام ناب کسی نیست تا به محله ها و تالار ها در مناطق مختلف این سرزمین سری بزند و ببیند که به بهانه مجالس عروسی رقاصی هایی به نام سنتی و بومی چه منکراتی هم صورت نمی گیرد .و با کمال تاسف بعضی از روزنامه ها و حتی صدا و سیما با افتخار آنرا سر تیتر اخبار فر هنگی خود می کنند .
جان کلام اینکه هر زمانی در هر مکانی جهالت و عدم شناخت از خط اسلام ناب محمدی (ص) و سلسله ولایت ائمه اطهار (ع) وجود داشته باشد اوامر الهی به دست دنیا پرستان و آسایش طلبان رنگ و بوی غیر خدایی گیرد عرصه بر حسینیان تنگ خواهد شد و هر چه جایگاه ریاکاران و حق طلبان از جهات مختلف بلند مرتبه تر باشد شدت برخورد بیشتر خواهد بود .
ممکن است گاهی ناحقی برسر یک دعوای مختصر باشدو گاهی هم جریان حوادث بعد انتخابات سال 1388 و گاهی به عظمت حوادثی چون صحرای کربلا .
واینجاست که حسینیان و یزیدیان را درطو ل تاریخ مقابل هم می بینیم نه در کنار هم .
89/12/10
5:16 ص
گفت : از دست خیلی ها دلم گرفته، گفتم مثلا از دست چه کسانی؟
جواب داد: از تموم کسانیکه ناکسن، از عارفان بی معرفت،
از عالمانی که عادل نیستن،از عادلانی که عارف نیستن ،
از عارفانی که عاشق نیستن،
از عاشقانی که خالص نیستن، از مخلصانی که بسیجی نیستن،
از بسیجی نمایانی که جاهلن،از خون هایی که رنگین ترن،از تمام اونائیکه
نماینده مجلسن نه نماینده مردم ،
گفتم چه جالب دیگه از چه کسانی دل آزرده ای ؟
ادامه داد: از ذاکرینی که یاد خدا نمی کنن، از شورداران بی شعور،
از شعورداران بی شور، از اونائیکه بین گل کاکتوس و گل لاله فرقی
نمی ذارن،از اونائیکه نهج البلاغه و روزنامه را یک جور می خونن،
از حسین پرستان حسین نشناس،از حسین دوستان زینب آزار،
از همه اونائیکه زیارت عاشورا می خونن اما عاشورایی نیستن ،
گفتم قضیه خیلی جالب شد بگو ببینم از اینجور آدما هم هستن ؟
بدون معطلی گفت : از تموم سوال کنندگانی که بدنبال جواب نیستن،
از تموم اونائیکه کربلا می رن اما کربلایی نیستن، از همه کسانی که
قمه را فقط بر سر خود می زنن نه بر سر یزیدیان ، از تموم کسانیکه شمع
بیت المال را به این خاطر خاموش می کنن که جیبشون نسوزه،
از چشمهای نامحرم نواز، از گوش هایی که کرهای مصلحتی هستن،
از اونائیکه توجیه می کنن و از اونائیکه توجیه می شن،
از خیلی های دیگه که می ترسم سرت درد بیاد .
گفتم دوست عزیز ، عجب دل پری داری ؟؟
تو با این حال و روزت چگونه زنده ایی؟؟ خدا صبرت بده،
بعد ادامه دادم گفتم :
من که کارم زاره، اما خداوکیلی خودت از کدوم دسته ایی؟؟
آیا این چیزایی رو که گفتی خودت عمل می کنی
یا اینکه از اونایی هستی وقتی هر کاری خراب شد ه همه رو مقصر
می دونن الا خودشونو؟؟
89/12/10
5:16 ص
بدینوسیـله از حضـرات گرانمایه داران دعوت میشه تا وقت اذون وقتی که تو صف اول نماز جماعتها نشستین و با پیشانیهای وصـله دار نمازتونو تموم کردین یه نیم نگاهی هم به یاد داشتها داشته باشین.همه حاج آقاها و اهل بیت شریف شون هول ورشون نداره من از اونایی که زمون جهاد وجنگ هشت ساله تو بازار و تو حجرهاشون با فروش اجناس و ارزهای ارزان وگران پول پارو میکردن و وقتی قضیة قطعنامه (598) را شنیدن وسکته کردن که چرا جنگ تموم شد و خورد توسر بازارشون و یا اونایی هم که زمون سازندگی عوض ساختن خرابی های جنگ ومملکت مون به ساختن و پرداختن ویلاها و سازه های آسمان خراش اهل بیت گرامی شون بودن کاری ندارم .حواله شون به قیامت . فقط خطابم به اوناییه که خودشون و حاجیه خانمها وآقازاده هاشون تو روضه واعیاد مذهبی ویا تو سفره های حضرت عباس با چندتا سینی خرما وحلوا و شیرنی وشکلات میزبان مجالس میشن ! همونهایی که بدون اینکه بدونن تومجالس ها وسفره ها ی نذری شون دختر خانومی با مادرش برای جهیزیه عروسیش و فلان خانم هم برای آزادی زندونی بدهکارش دعا می کنه واشک میریزه، همونهایی که آقازاده ها شون وقتی وارد بانکها و قرض موسسه های اعتباری و مالی میشن انگار سر صندوق باباشون اومدن، همونهایی که تومجالس عزا وشادیشون خرج های ده ها میلیونی میشه ! همون حاجی های چندین بار به حج رفته که : اگه از انفاق وخدمت به خلق خدا ازشون بپرسی پادوها وکارگرایی که نسل درنسل تو خونه ها ودم حجره هاشون حتی مزد زحمت مراقبت از اموال شون رو نمی گیرن ، نشون می دن که خرجی چندتا خونواده باماست . اگه از جهاد در راه خدا ازشون بپرسی دستی به محاسن خود می کشن و میگن توفیق نصیبمون نشده . اگه از امربه معروف ونهی از منکر بپرسی میگن خلق خدا رو نباید از خود ناراضی کرد و دلشون رو شکست . اگه از تولی وتبری هم سوالی بشه جواب میدن که مومن خدا باید زیرک باشه و برای خودش و اهل عیالش دشمن درست نکنه .
از اینا میخوام که اگه یه بار هم شده دم بیمارستانها و دادگاه های نزدیگ خونه و محل کسب شون سری بزنن و اون آقا وخانم باز نشسته ی قد خمیده را که دنبال نیازمندی می گردن تا قسمتی از حقوق بازنشستگی را بدون نام ونشون خرجشون کنن نیم نگاهی داشته باشن و یاد بگیرن که چگونه باید حاج آقا موند. و به یاد بیارن که خودشون از کجا به این درجه از اعتبار رسیدن و این راهی که دارن میرن و چاهی که خودشون با الطاف آقازاده هاشون برای خود کندن چه جور چاهیه .
89/12/10
5:15 ص
پرسید شال و کلاه کردی کجا انشاءالله ؟ گفتم اگه اهل دلی بسم الله .
گفت : تو اهل پروازی و پریدن با تو پر پرواز می خواد . گفتم با این بال و پر ریخته حتی پرش هم نمیشه زد چه برسه به پرواز .
می رم تا بال و پرهای گم شده ام رو پیدا کنم که تا شاید قرعه ی پرواز به نامم افتاد وهوایی شدم .
یاعلی گفت به راه افتادیم . در بین راه پرسید تا کجا باید رفت . گفتم به گذشته ، به اون روزهایی که تو برادرت هنوز به دنیا نیومدین ، به سالهای جنگ و حماسه ، سالهای داغ فراغ یاران ، به سالهای خدا و مردان خدا .
عزیزم هر کسی گذشته ایی داره که هویت اوست ، می رم تا هویت خودمو باز خونی کنم . به رامـسر می رم . گفت می دونی از بـــابـــل تا رامسر چقد راهه ؟ گفتم ای بابا از ارونــد کنـــار که دورتر نیست . میرم تا بهترین دوره از تاریخ زندگی ام رو با یکی از دوستان و همسنگرانم ورق بزنم .
میرم کنار مزار شهید حسیـــن صفـــا کوشــکی تا کمی خلوت کنم و ببینم که :
در گذشته که بودم و با که بودم و چه می کنم و چه باید بکنم . باید این صفحه از تاریخ زندگی ام رو همیشه پر رنگ نگه دارم و الا تا ابد در حسرتش خواهم سوخت .
عزیزم برگهای زندگی تاریخ سازن ، پس برگهای تاریخ زندگی ات رو خوش رنگ و پر رنگ نگهدار که هر کسی با این برگه ها زنده است والا مرده متحرکی بیش نیست . البته این مهم نیست که دیگرون توی گذشته ات چه می کنن مهم اینه که خودت چه کاره ایی .
89/12/10
5:14 ص
اولا: باید عرض کنم که در توصیف شهداء لازمه تا آئین نگارش و متانت ادبی رعایت بشه که متاسفانه در این خصوص توانایی ام خیلی کمه. ثانیا: این یاد داشت حرف دل باز مانده ایی از کاروان عشقه که درسوگ فراغ کاروانیان،گاهی با سکوت و اشگ، گاهی با ورق زدن آلبوم و دفترچه خاطرات ویا هم همنشینی بادیگر بازماندگان، منتظره تا خورشید وصلش طلوع کنه . پس اگه ابرادی بر این نوشته هست ضف این حقیره نه از صفات شهداء ، پیشاپیش ازین بابت پوزش میطلبم . و اما شهیدان :
شنیدم که عده ایی میگن شهداء آسمونی بودن . بدون مقدمه عرض می کنم که اونا آسمونی نبودن. شهداء مثل ما زمینی بودن ، ولی زمین گیر نشدن . از آسمون نیومدن ، ولی سرنجام آسمونی شدن . از اونجایی اومدن که ماها اومدیم ، و ما هم از همون جایی اومدیم که شهداء اومدن . اونا راه برگشت شونو گم نکردن . شهداء با ما و در کنارمون زندگی کردن . اما بعضی از ماها بدون شهداء زندگی می کنن .... اونادوست داشتنو دوست داشتن، دوست داشتنی شدن. بعضی ها می گن شهداء عجیب وغریب بودن . اونا عجیب نبودن ، کار های عجیبی انجام دادن که عجیب به نظر می رسن . مثل امروز ماها تو زندگی شهداءخیلی ها نقش داشتن ، نقش خیلی ها مثبت و خیلی ها هم منفی بود . اما شهداء فقط نقش خودشونو داشتن . شهداء تو زندگیشون نقش بازی نکردن . کسی به شهداء نگفته بود که تو یه روزی شهید خواهی شد . اما به گونه ایی زندگی کردن که شهادت مزد زندگی شون شد . ماها میدونیم که رفتنی هستیم شهداء هم می دونستن . اما به گونه ایی رفتن که نمردن بلکه شهید شدن و شاهدن . راه شهداء جاودانه و مرگ شون هم جاودانه بوده و خواهد بود. شهداء برای خود شون زندگی نکردن تا برای خود بمیرن . با مافوق خود بودن و بسوی مافوق خود رفتن .
شهداء بی معرفت نبودن . معرفت و خودشناسی رو از خود شروع کرده بودن . دین و دنیا و آخرت خود،امام و رهبر خودشونو می شناختن . با همین معرفتها بود که از خود گذشتن و به خدا پیوستن . شهداء به شناخت سطحی و اقرار لسانی اکتفا نکردن . به یقین رسیده بودن ، یقین به حاضر وناظر بودن خدا . وقتی امام و رهبرشون می گفت عالم در محضر خداست ، تمام تلاش شون این بود تادر محضر خدا گناه نکنن . خدا باوری و هرچه که خدایی بوده براشون ارزش بود . و برای ارزش هاشون ارزش قائل می شدن . وبرای ایثار گری که بالاترین درجه از ارزشها بوده همت کردن . با این همت شون به بالاترین درجه از ایثارگری یعنی شهادت رسیدن . البته براین باورم که اگه ناب ترین ومقدس ترین واژه های فرهنگ وادب ملل مختلف جمع بشن نمی تونن شهید رو توصیف کنن. تنها اونایی می تونن شهید رو توصیف کنن که شهادت رو باور کرده باشن .دراین دنیای هزار رنگ وآدمای هزار فن کسی بهتراز شهید نمی تونه ازشهید و شهادت صادقانه حرف بزنه ، راحت تر بگم اگر بخوام از شهادت ویا شهیدی حرف بزنم از خودم چیزی ندارم باید از شهداء کمک بگیرم . جان کلام اینکه برای شناختن باید به شهداء مراجعه کرد . و اگه خواستیم میزان درک مونو از شهادت محک بزنیم باید ببینیم که شهداء ازشهید و شهادت چی میگن. بقول معروف : شهیدان را شهیدان می شناسن بس. و چنانچه اندیشه مون با اندیشه و مرام شهداء نزدیگتره باید به خودمون تبریک بگیم وخوش بحال اونی که این اندیشه های ناب رو به یه جریان بالقوه مبدل کنه که حتی در معرکه به شهادت نرسه اجر شهید براش محفوظه.
گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.