94/3/29
4:34 ص
در واپسین روزهای ماه معظم شعبان
عطر شهادت بار دیگر در «پایتخت» پیچید .
عطر شهدای غـواص و خط شکـن .
شهدایی که رفتند تا ارزشهای این سرزمین و ساکنانش بماند .
ارزشهایی که در طول تاریخ مردان بی ادعا فدایی اش بوده اند .
مردانی که تمام هستی خود را برای بودن دین و دنیای دیگران داده اند .
بودنی که اقتدار و عزت و غیرتمندی را در خود داشته باشد .
رزمندگان خط شکن شجاعانه پای در مسلخ عشق نهادند .
درس آموزان مکتب حسینی مظلومانه مقاومت کردند
تا مکتب بماند .
93/11/17
3:36 ص
در سـالگـرد بهــار انقـلاب اسـلامی
یاد امـام و شهـداء گـرامی بـاد
سـلام و درود خـدا بـر فجـر آفـرینـان سـال 1357
سلام بـر آزادی خـواهـانی که پس از بهمن 1357 و استقرار
حکومت مـردی ، همچون مردان بی ادعای جنگ و شهادت
سهمی را برای خـود نخـواسته اند .
سلام بر ارواح مبارزانی که آرزوی سـرنگونی طاغـوت
ستـم شاهی را داشتند اما به دست جنایت کاران
رژیـم پهـلوی بـه لقـاء الله پیوستـند .
91/11/21
2:54 ص
مستـان می پیـر جمـاران همـه رفتند
از سنگر حق شیر شکاران همـه رفتند
ما با که نشینیم که یــاران همــه رفتند
**********
نخلستان ها و نی زارها و نهر های
حاشیه اروند رود ،با غروب آفتاب20 بهمن سال 64
شاهد آخرین زمزمه های عاشقانه شیر مردانی
از تبــار نــور بود .
انواری که تا اعماق تاریـخ
گذشته و آینده در درخشش خواهند بود .
و شیر مردانی که با عبـور از ارونـد ،
امید به پیروزی را برای اردوگاه رزمندگان اسلام
به ارمغان آورده و
رویاهای جبهه باطل را
به کابوس جهنمی مبدل کردند .
********
یــاد و خاطـره رزمندگان و جانبـازان
بویژه شهــدای عملیات والفجــر 8
گـــرامـیـبــاد .
91/11/17
2:47 ص
بعد از مدتها ، دوستی به دیدنم اومد و لابلای احوال پرسی گفت :
ستاره سهیل شدی؟
قبل از اینکه دوستانه جملات کنایه آمیزش رو ادامه بده ، گفتم :
ای بابا ! من کجا و ستاره سهیل کجا ؟!
دوست عزیز !
خوش به حال اونایی که ستاره هستن و از خودشون نوری دارن . ستاره ها می درخشن تا مثل من راه گم نکنن ، جسم بی نوری چون من از خود نوری ندارن ، دیده نمی شن و من هم چاره ایی ندارم جز اینکه ستاره هارو دنبال کنم . اگه می بینی که هستم از لطف همون ستاره هاست .
حرفمو قطع کرد و گفت :
از این همه سکوت حوصله ات سر نمی ره ؟ شاید به تنهایی عادت کردی ؟
گفتم : اتفاقا قبل از اومدنت اینجا هم همه بود . بوی عطرشب حمله بود .
همراه خاطراتم راهی هور و نی زار شدم . با ورق زدن آلبوم و نگاه کردن عکس های آن ، با بچه های نخلستان و نهرهای اروند ، بی صدا گفتگو می کردم .
با ورق زدن صفحه های آلبوم و دفترچه خاطراتم ، قله های ماؤوت و حلبچه و خاک شلمچه را زیر و رو کردم .
دوست عزیز!
خوش اومدی و حالا که اومدی بیا بنشین و ببین که تنها نیستم .
ساعتی قبل از اومدنت ، این لباس خاکی و خاک موسیان رو ، این سربند وچفیه رو ، این عطر یاس و عطر حرم رو به یاد شب حمله ، به یاد بچه های گردان و به یاد همون ستاره هایی که از زمین خاکی آسمونی شدن بو کردم و بوسیدم. نه یک بار که بارها و بارها .
آلبوم رو براش باز کردم و با نشون دادن عکس هاش گفتم :
قبل از اومدنت میون پلاک ها و استخون ها و تابوت شهداء ، جامونده های مرصاد و مجنون رو جستجو کردم.
دوست عزیز !
بعضی وقت ها که دیوارهای خونه از بودنم خسته می شن میرم مزار شهداء ، حتی برسر قبرخالی جاویدالاثرشهید جمعلی عزین ، یه دل سیر باهاش حرف میزنم .
آره دوست من !
با تنهایی خو گرفتم و تو همین تنهایی ها تو محور ستاره بودن رو آرزو می کنم .
دوست عزیز !
باور کن از تنهایی و دردهایم شکایتی ندارم فقط از غرق شدن تو تاریکی ها و ظلمت نگران و وحشت دارم و از خدای خود حیات جاوید و نورانی همانند شهداء را آرزو می کنم .
91/8/26
5:31 ص
در بررسی زندگینامه ، وصیّت نامه و دست نوشته های شهداء
و جانبازان دوران دفاع مقدّس
به حـقیـقتی انـکار نـاپـذیـر
برخورد می کنیم که با نگاه اوّل غیر قابل باوربه نظر میرسند
برای مثال :
اگر زندگی شهید عــلی دوامـی
از شهرستان ساری
رامرورکنیم به عدد 21 برخورد می کنیم عددی که با تولّد
و شهادت این شهیدعزیز رقم خورده است
مادر شهید دوامی در یک برنامه زنده از شبکه طبرستان
(مازندران) اظهار داشتند:
زمانی که 21 سال سن داشتم
آنهم در شب 21 رمضان سیّدعلی به دنیا آمد
و درسن 21 سالگی خودش آنهم در شب 21 رمضان
به شهادت رسید .
و یا اینکه :
شهیـد سیّـد مجتـبی عـلمـدار
در سالروز تولدش به شهادت رسید .
دوستان گرامی :
آیا اینگونه حوادث فقط امری تصادفی است؟
ویا اینکه حکمتی در این امر نهفته است؟
اگر اینگونه موارد امری تصادفی نیست
پس حاوی چه پیامی است؟
در پایان از دوستان به ویژه پژوهشگران و صاحب نظران
محترم خواهشمندم با نظرات خویش
اینحقیر را درحصول پاسخی مناسب یاری فرمایند .
91/8/25
9:23 ص
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسینْ (ع)
این روزها همه به جنب و جوش افتادن،
کوچه ها و خیابون های شهرمون حال و هوایی تازه گرفت،
عدّه ایی توی میدون وسر چهارراه با پارچه نوشته هاشون،
مردم رابه حسینیّه و هیئت خود دعوت میکنن،
عدّه ایی هم مشغول نظافت آشپزخانه و آبدارخانه هایی هستن
که هر ساله محلّ پذیرایی از عزاداران حسینی
درمحرم وصفر است.
میدونم که این جنب و جوش ها مختصّ شهرمون نیست
ومیدونم هر جاکه از صفای وجود سالارشهیدان
عطرافشانی شده با نزدیک شدن ماه محرّم ،
عطر حسینی به خود می گیره
ومیدونم که این مراسم عـاشقـی هرسـال
باشکـوه تر از سال قبـل برگزار میشـه .
والبتّه میـدونم که این کار با عظمت ،
هم خـادِم و مـدیریت و هـم منـابع مـالـی میخواد
و شک ندارم که در این جورکارهامحبّان سیّدالشّهداء(ع)
نه تنها بارضایت قلبی بلکه هر آنچه در توان دارن
عاشقانه به میدون عشق بازی میارن،
تا از عطر وجود عاشـورا زندگی خود را معطر
به معمّای شهادت کنن .
خدا کنه که پرونده وجودمون عطرحسینی بگیره
ودنیـا و آخرتمـون حسینـی بمونه.
سلام خـدا بر سیّـد وسـالار شهیـدان
حضرت اباعبــدالله الحسیــن (ع)
و شهدای کربـلا
سلام خـدا بر شهیدانی که با الگو قراردادن
فرهنگ غنـی عاشــورا مردونه مقابل ظلـم و استبداد
ایستادن و در راه آزادی به شهادت رسیـدن .
سلام خدا بر عـاشقـانـی که در طول قـرن ها و سالهـای
تلـخ و شیریـن فرهنگ عاشورا را سینه به سینه
به نسل امروز انـتقـال دادن .
سلام خــدا بر میراث داران سرمایه الـهی عاشورا
که فریـاد(هیْهات مِنّ الظّله)
آنان مقابل کفر و استبداد بلند است.
90/2/8
3:59 ص
بسم ربّ الشّهداء و الصّدّیقین
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون
خدای را شاکریم که دگر بار به ما توفیق عنایت فرمود تا به بهانه ی گرامیداشت یاد و خاطره ی 62 شهید والامقام در این مکان معنوی که بواسطه عطر حضور ارواح ملکوتی شهدا ء تقدس خاصی یافته ضمن تلاش برای احیای ارزشهای اسلام و انقلاب برای تعالی و کسترش فرهنگ ایثار و شهادت در زیر سایه اسلام ناب محمدی (ص) گامی موثر برداریم . آری همه میدانیم که شهدا رفتند . رفتند تا در عرش الهی در قهقهه ی مستانه شان عندربهم یرزقون بمانند، و تربت پاکشان تا قیامت زیارتگاه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان گردد. و این اجری است که حق تعالی برای مجاهدان و شهیدان در راه خودش وعده فرموده است که وعده خدا حق است .
و چه زود می گذرد از ایام شهادت بزرگ مردانی که در امتحان الهی عصر خود با بصیرت و خدا باوری خوش درخشیدند وبا درخشش خودضمن احیای فرهنگ عاشورایی مسیر تاریخ این سرزمین را تغییر داده اند.
هرچند غم هجرشان ، ابر اندوهی بر دلها، و باران دردی برای بازماندگاه بود ولی حلاوت رستگاری و جایگاه ماندگاریشان افتخاری نصیب مان نمود که وصف آن در این مجال کوتاه نمی گنجد.
اما امروز رهسپار خاطرات شهیدانیم.نه فقط خاطرات شهیدان ، بلکه مجلس تذکری برایمان است که چگونه باید باشیم و چه باید بکنیم پس اگر امروز یادی از شهیدانپرویز باغبان و عبدالرحیم فلاح می کنیم که از حلبچه تا شلمچه ویا در هوای هور و نی زار و فکه و طلائیه چگونه جنگ و جهاد نمودند ویا شهیدانی چون غلامرضا زارع و کاظم کاردگر و حتی جانبازانشهیدی چون سید احمد حسینی ذکری به میان می آید که در هوای گرم و شرجی نخلستان و اروند ، و حتی در قتلگاه کوچه ها و خیابان های شهرمان ، با اشگ وگاهی با سکوت و درد، در پی خاطرات مردان مرد هم قطار می شویم و با ماسک و کوله ، کلاه خود و چفیه، به سنگرها و میدان مین سرمی زنیم . بدین خاطر است که چگونه باید درس غرور و غیرت و مردانگی و ایثار و شهادت را مرور کنیم و اعلان کنیم که تا شرک و کفر هست مبارزه خواهد بود و تا مبارزه هست ما دانش آموختگان مکتب اسلام ناب هم خواهیم بود. و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور نشدنی و سعادت و پیروزی از آن پیروان مکتب حسینی و خون شهیدان برای ابد درس مقاومت و پایداری به جهانیان نشان خواهد داد.
و اما کسانی که این شبهه را بوجود می آورند که ثمره ی این جنگ ها و خون ها و جانبازی ها چه شد، شک نکنیم که اینان از فلسفه شهادت بی خبرند و نمی دادند کسانی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته اند . حوادث گوناگون روزگار هرگز نخواهد توانست بر جایگاه والای شهادت آسیبی وارد کند که بیمه شدن انقلاب و میهن اسلامی مان در مقابل بیگانگان تنها گوشه ای از ثمره ی ایثار و شهادت و فلسفه ی آن بوده و خواهد بود.و خوشا به حال آنان که با شهادت به دیدار خالق خود نائل شدند. خوشا به حال آنانی که همراه غافله شهیدان جان و سر باختند و خوشا به حال خانواده هایی که این گوهرهای با عظمت را در دامان خود پرورش داده اند و خوشا به حال جانبازان و رزمندگان و همراهان و همسنگران شهیدان که ادامه راه شهیدان را برای خود تکلیف می شمارند.
ومی دانیم که امروزه همه ی مصیبت و عصبانیت استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل در این است که نتنها ملت ایران با فرهنگ عاشورایی خودرا از زنجیر اسارت پاره کرده است بلکه عملا دیگران را به آزادی در مقابل تمام زیاده خواهان عالم دعوت کرده است و این الگوگیری از گنجینه ی عظیم الهی و فرهنگ قیام حسینی(ع) ، استکبار جهانی را وادار می کند تا فرهنگ و شرافت دینی و هویت و اصالت ملی مان را هدف قرار دهد و آن روزی دست از این عداوت و خوی استکباری خودشان دست خواهند کشید که ما از اصالت خود دور مانیم و باورمان شود که آنان ارباب و قوی باشند و ما نوکر و ضعیف ، آنها ولی و الگوی ما باشند و ما جیره خوار و حافظ منافع آنها. و در این مسیر از هر طرفندی بهره خواهند جست و چه بسا ساده لوحان و سست اراده هایی را به اطاعت از خود همراه نمایند که اینان خفتگانی اند که در کنار لانه ی گرگ منزل گرفته و از مکر صیادان خون آشام غافل ماندند . و ما به تبعیت از شهدا و امام شهدای خویش اعلام میداریم که ای غفلت زدگان بیدار شوید و از جای برخیزید و همراه با امت اسلامی ید واحده شوید که دشمنان از ایران یک ایرانیه بی هویت می خواهند و به کمتر از آن قانع نخواهند بود و باز هم اعلام میداریم که این راه و رسم شهیدان است که به ما هویت می دهد ، هویتی که در پس ایثار و جهاد فی سبیل الله به دست خواهد آمد.
ای برارون ،ای خا خرون اینجه مجلس شهیده یاد مردان رشیده یاد 62 شهید گلگون کفن یاد شهیدون دور از وطن اونایی که راه حسینی داشتنه همونا که رهبر خمینی داشتنه اون گدرا ، اون زمونا اون عزیزون ، مهربونا در جبهه ها و انقلاب شرکت کردنه با شتاب اسا انتظار وشون ازهمه پیر و جوون سفارش اون عزیزون به جوونای با ایمون پشتیبون ولی باشین حامی سید علی باشین با همدیگر وحدت دارین یک دل باشین همت دارین هدف ر قرآن بدونین شرف ر ایران بدونین به سفارش بچه های آمل
90/1/2
3:42 ص
به نام خدا
اردیبهشت سال 1363
گردان حضرت رسول(ص) از لشکر 25 کربلا
حد فاصل کوشک و شلمچه خط پدافندی تحویل گرفته بود،
همراه گروهی از بچه های گردان عازم خط شدم ،
این اولین باری بود که خط مقدم جبهه های
جنوب را می دیدم ،
مناطقی که تا قبل از آن رفته بودم
از نظر موانع طبیعی و آرایش پدافندی با
جبهه های جنوب کاملاً فرق داشت.
روزی هنگام نگهبانی به این فکر افتادم
تا اسلحه ام را قلــق گیری کنم ،
برای این کار چند تا قوطی کنسرو را روی ترکش گیر
(خاکریز کوتاهی که به سمت نیروهای خودی بود)
کنار هم چیدم و از داخل سنگر نگهبانی
یکی یکی را هدف گیری میکردم،
نزدیگ به یک خشاب را خالی کرده بودم.
که متوجه شدم چند نفر از سه راهی به سمت
خط دوم (عقبه) به سمت ما می آیند .
کمی که نزدیگتر شدند مشخص شد
که از فـرماندهان رده بالاهستند ،
یکی از آنها که کمی مسن تر بود مستقیم
به طرفم آمد و سلام کردم و بعد جواب سلام
با گفتن خسته نباشی وارد سنگرم شد
و بدون معطلی بطرف خط عراقی ها دوربین کشید
و بعد از ورانداز کردن خطوط عراقی ها به
سمت خط دوم خودمان هم دوربین انداخت
وگفت بچه ها حق داشتند .
لحظه ای آرام گرفت و از تحرکات عراقی ها و وضع خط
و چند تا سؤال شخصی از من پرسید
و سر آخر گفت:
اگه حوصله ات سر رفته و خواستی تیر اندازی
کنی نوک خاکریز عراقی ها را هدف گیری کن
ودقت کن تا اسراف نکنی و مهمتر اینکه
مواظب خودت باش و ادامه داد که
پشت سر شما یعنی خط دوم بچه های ادوات
(خط خمپاره) مستقرند از کاری که کردی
شاکی شدند نزدیگ بود خودی ها را بزنی.
ولحظاتی بعد خداحافظی کرد و رفت.
بعد از رفتنش یکی از بچه های خط آمد گفت:
حاجی ترا از قبل می شناخت که
بین این همه بچه ها مستقیم پیش تو آمد و رفت .
گفتم نه اصلاً این آقا را نمی شناختم و بعد
ماجرای قلق گیری را برایش تعریف کردم ایشان گفت
این آقا "حـاج حسیــن بصیـــر" فرمانده گردان بود .
بعد از آن تاریخ هر وقتی به یاد این خاطره می افتم
می بینم که مجاهدان فی سبیل الله این مردان خدا
چقدر بزرگی داشتند.
شهید حـــاج بصــــیــر از خط دوم آمده بود تاموضوع
تیرهای مستقیمی که به خط دوم میرفت را رسیدگی کند
اما طوری مطرح کرد تا روحیه نوجوان 16 ساله ای
چون من خراب نشود هر چند کارم اشتباه بود.
و هر وقتی به یادش می افتم نا خودآگاه این جمله
در ذهنم نقش می بندد که:
شهید حاج بصیر الحق بـصـیــر بود
ــــــــــــــــ
یاد شهدای دفاع مقدس بویژه
شهدای عملیات کربلای 10 گرامی باد.
ـــــــــــــــــ
از مجموعه خاطرات سالهای 1362 تا 1364
خدابخش قبادی
89/12/27
4:56 ص
متن ذیل در پاسخ به پرسش یکی از دوستان تقدیم میگردد .
تفاوت بین جنگ و جهاد و فرق بین جنگجو و مجاهد چیست ؟
در میان ادبیات ملل مختلف بعضی واژه ها مفهوم مشترک دارندکه به
نوعی می توان آنها را واژه های بین المللی نامید هرچند جایگاه ادبی
با جایگاه عملی آنها متفاوت باشد .
واژه های جنگ وجهاد و یا جنگجوومجاهد دو تعریف متفاوت اما دریک جهت
موازی قرار دارند ، به قولی ابزارهای رزم شان مشابه ومتداول زمان خود
ولی به لحاظ ماهیتی هریک قالب خاص خود را دارند.
هردو واژه در کشتن وکشته شدن ، صبرومقاومت در نبرد وبهره مندی از
ابزارهای تسلیحاتی وهمچنین شکست وپیروزی وجه مشترک دارند.
برای مجاهد درجهاد مبانی هایی یافت می شود که در جنگ برای جنگجو
وجود ندارد واگر هم باشد آنقدر کمرنگ است که به چشم نمی آید.
ساده تر اینکه اصولا آنچه در جهاد هست درجنگ یافت نمی شود.
ایمان به مبدأ خلقت ، رجعت به سوی خالق ، وعمل به تکالیف و
آموزه های دینی به عنوان اصول اعتقادی مجاهد می باشد
که همین امر تعریف مجاهد را از جنگجو جدا میکند.
اصول اعتقادی برای مجاهد موجبات وظیفه پذیری وتکلیف محوری
باطنی را فراهم می کند ودر نتیجه خارج ازاینکه رعایت قوانین
نظامی که وظیفه نیروی نظامی درنبرد است عاملی بنام ایمان که
به تناسب میزان باورهای قلبی مجاهد به خداوند متغیراست در
نحوه اداره جنگ اثر متفاوتی دارد که بعضی ها به آن اخلاق
در جنگ می گویند.
پیروزی برای جنگجو اصل وهدف است وبه هرقیمتی که باشدهر
چند با روی آوردن به بداخلاقی درجنگ باید به پیروزی فکرکند
چرا که می داند درغیر این صورت فنا ونابودی درانتظارش
خواهد بود.
اما برای یک مجاهد شکست و پیروزی ودر پی آن غم و شادی قسمتی
از نتیجه نبرد اوست چرا که مجاهد به انجام وظیفه مکلف است
وظیفه ایی که مقررات نظامی بر دوشش گذاشته و تکلیفی که
براساس اصول اعتقادی و ایمان به مبانی دینی اش شکل
گرفته است اگر صرف نظر از نتیجه نبرد به وظیفه اش
عمل نمود ادای تکلیف کرده است که این امربرایش
پیروزی محسوب می شود . حتی اگر نبردش منجر
به شکست نظامی گردد .
عدم توقع از تمجید و قدردانی ازغیر خداوند و تنها امید به پاداش
الهی و رعایت اصول انسانی والهی در پیکار ازنشانه های بارز
مجاهدان است وبرهمین اصول
کشته های مجاهدان شهید در راه خدا ومایه افتخاربازماندگان
و کشته های جنگجویان بدون ایدئولوژی الهی مرده وتلف شده
محصوب می شوند. حتی اگر درنبرد ی مورد تهاجم وستم قرار
گرفته و مظلوم واقع شوند.
ادامه دارد....
89/12/10
8:5 ص
به نام خدا
فروردین سال 66
بابچه های گردان مسلم بن عقیل ازلشکر ویژه ی 25کربلا
عقبه منطقه عملیاتـی شلمچه (موقعیت حنین)مستقرشدیم.
نوع آموزش وامـکانات مهندسی رزمی وتجهیزات زرهی وحتی غذاهایـی
که به ما دادند خبراز عمـلیات قریب الوقوع میداد (عملیات کربلا8)
بعد از چند روز آموزش نظامی سخت که حال همه حسـابی جا آمده بود
به میدان تیر رفتیـم، گروهانی که قبل ازما مشغول تیراندازی بود کارش تمام شد .
آرپی جی زن ها و تیربارچی ها و کمکهایشان در کنار تیراندازهای معمـولی
گروهان ما مشغول تمرین شدند ،اعلام کردند آرپی جی زن هایی که به هدف
بزنند از فرماندهی جایزه خواهند گرفت من هم کنار یکی ازبچه های بسیجی
(افشین جهانیان اعزامی ازبابل) ایستاده بودم که
شهید سیدمجتبی علمدار و شهید مسعودرضایی ویکی ازبچه های ساری از
راه رسیدند، کار تیراندازهـا یکی یکی تمام می شد ، ازبچه های آرپی چی زن
کسی موفق به هدف زنی نشده بود ،سید مجتبی علمدار گفت فلانی برو جایزه مال
خودته ، دوروبرم را نگاه کردم دیدم آخرین نفرم وبایک موشک آرپی جی نشستم ،
همه دورم حلقه زدند گفتم بچه ها فاصله بگیرید،
بد جوری دستم می لرزید یه نفس عمیق کشیدم وبعداز هدف گیری جعبه ی اول
چشمانم رابستم وبا خواندن آیه اِذ رَمَیت ... شلیک کردم ،
باصدای تکبیر بچه ها فوراً بلند شدم وقتی نگاه کردم دیدم
جعبه ی دومی را زدم،
سید دستی تکان داد و گفت نگفتم جایزه مال خودته.وفردای آن روز
توی میدان صبحگاه ازدست شهید رمضان گنجی فرمانده وقت گردان
مسلم بن عقیل مبلغ 400 تومان جایزه راگرفتم واین آخرین دیدارم
با شهیدرمضان گنجی وشهیدمسعود رضایی بود.
یاد شهدای کربلای 8 گرامیباد.
(سلامت باد پاسدار جانباز محمدعلی قدوسی وگرامییاد خاطره جانیاز شادروان علی اصغر کیایی)
گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.