89/12/10
8:5 ص
به نام خدا
جناب آقای مهندس میر حسین موسوی
سـلام،احتراما اینجانب بعنوان همـوطن و ازباب ارادت به شما که نه مسئولیت سیاسی دارم و نه از سیاسی کاری دل خوشی دارم، خواستم فقط موضوعی که دردلم سنگینی میکند را به عرض برسانم . هرچند شاید عده ای به مزاجشـان خوش نیاید . بدون مقدمه عرض می کنم . اگر تاریخـچه دورانی که حضرتعـالی در سکوت سیـاسی ویا هر اسمی دیگر،که این روزها شنیده می شودتشریف داشتید را ورق بزنیم به وضـوح اشخاصی را خواهیم دیدکه با شعـارهای انتخـاباتی پر زرق و بـرق همانند لقمـه های عسـل آغشتـه به زهـر،آمده اند و خیلی ها را فریب داده اند و دیدیم که از شعـار تا عمـل چگونه راهـی را پیمودند. شعارهایی که در آن از واژه جذاب « اصلاحات »استفاده ، ولی مدتی بعد تئوری « انکار ولایت فقیه » از آن متولدگردید . شعارهایی که در آن کلمات مقدس « آزادی و کرامت انسانی » مطرح ، اما عملاً ترویج « بی بندوباری و افزایش فاصله طبقاتی » درجامعه قوت گرفت .وشعار هایی که در آن از « توسعه سیاسی و جامعه مدنی » رونمایی ،اما توطئه « دموکراسی منهای اسلام وترویج تفکر سکولاریزم » درجامعهاسلامی ایران جوانه زد .
جناب آقای موسوی همانطوری که عرض کردم برای من خیلی قابل احترام هستید اما به لحاظ وجود افراد و گـروه های افراطـی روشنفـکر معاب، که امروزه در اطرافتـان پرسه زده و بوق حمایت از شما را سر داده اند « نمی توانـم به شمـا رأی دهـم » چرا که آنـها ازبـازمانـدگان و وابستـگان همان گرو هـایی هستنـد که دردوران تاخت وتاز اصـلاحات تا سرحد « نفی ولایت فقیه »و « جمهـوریت منهای اسـلامیت » حکومـت جمهـوری اسلامـی پیش رفتند .
کاندیدای محترم شاید بتوانم با مشکلات اقتصادی و بیکاری با تمام فراز نشیب هایش کنار بیایم، ولی بعنوان یک ایرانی مسلمان و پیرو مکتب تشیع اهل بیت (ع) هرگز نمی خواهم شاهد «اهانت دگربار به مقدسات دینی و مذهبی و پایمال شدن خون شهدا» توسط کسانی که با پول بیت المال بر اریکه قدرت تکیه زده اند باشم.
جناب آقای مهندس موسوی اگر واقعاً با این آقایان وگروه های معلوم الحال که بنام حمایت از شما و به قصد رخنه در دولت احتمالی آینده تان آمده اند، « هم گرا » نیستید برائت خویش را از آنان رسماً اعلام دارید وتکلیف ما و خودتان را روشن کنید . تا از شما لا اقل قداست نخست وزیری دوران دفاع مقدس محفوظ بماند.
(مجموعه یادداشت های وبلاک قبلی خودم)
89/12/10
8:5 ص
خاتمه هدف از تشکیل خانواده تنها بزرگ کردن و تربیت فرزندان آنهم به روش
حمایتی محض نیست بلکه آسایش،آرامش و اعمال نظر همراه با مدیریت صحیح
در هدایت و تعالی بخشیدن امور دنیوی و اخروی تمام اعضای خانواده وظیفه و حق
پدر و مادر است .متاسفانه بیشتر والدین تصور می کنند که تا پایان عمر و به طور
یکطرفه درتامین امنیت اقتصادی و اجتماعی فرزندان مسئول و مدیون هستند
این دسته از پدر و مادرها به جای مدیریت و هدایت،حمایت را در دستور کار
خود قرار می دهند و در نتیجه فرزندان آنان بیشتر ناکامی های خویش را به
حساب آنها می نویسند فارغ از اینکه اندیشه ی آدمی دارای توانایی و امکانات عظیم
دانایی و خرد است و برای عملی کردن باید در مقابل سختی ها و حوادث گوناگون قد
علم کند تا تمام ابعاد زندگی رشد نماید .
و همچنین مصرف کنندگان در خانواده باید
تصویر ذهنی روشن از میزان تلاش و نوع کار نان آوران خود داشته باشند و باید
بدانند که مثلاً برای هزار تومان پول بدست آمده چه مقدار نیروی ذهنی و جسمی
نان آوران هزینه گردیده است .اگر چنین شناختی از فضای کار وجود نداشته باشد
عدم احساس مسئولیت در خانواده حاکم خواهد شد و در آن صورت هزینه های
روزمره افزایش یافته و در نتیجه تلاش نان آوران باید افزایش یابد و این افزایش
فرسودگی نیروی کار را به همراه دارد. که بیماری و ازکار افتادگی طولانی و یا بیماری
و فوت ارمغان این فرسودگی خواهد بود.پس برای سلامتی نیروی کار و حفظ تعادل و
امنیت همه جانبه ی خانواده باید تلاش شود با هدایت و تربیت منطقی فرزندان
جایگاه نان آوران به عنوان انسانهای که از حق انسانی خود برخوردارند و با تلاش
خود در تحکیم و بقای خانواده ایفای نقش می نمایند به عنوان ابزاری برای تامین
مایحتاج زندگی تعریف نشوند. هرچند پدر و مادرهای ایرانی سرشار از عشق و محبت
به فرزندان هستند و این عشق آنها را وادار به سخت ترین کارها می کند تا آرامشی
برای اهل خانه فراهم سازند.امید آنکه فرزندان هم در طول زندگی با بهره مندی
از مهارتهای روز و اتکا به تجربیات اساتید علوم گوناگون تلاش کنند در طول زندگی
با مدیریت صحیح از انحراف هزینه های نامتناسب جلوگیری نموده و تعادل همه
جانبه را در خانواده برقرار و تثبیت نمایند .و امید آنکه دولتمردان حکومت
جمهوری اسلامی ایران با مدیریت آگاهانه ی خویش در راهی قدم گذارند تا
مصرف زدگی و اشرافی گری از جامعه ی ما ریشه کن شود. وهمچنین الگوهای
مصرف متناسب با جامعه و اقوام ایرانی به گونه ای تعریف شود تا هر ایرانی
به عنوان یک انسان در ارتقاء و اعتلای امور دنیا و آخرتش محدود نگردد.
خدابخش قبادی
89/12/10
8:5 ص
بخـش دوم : هـزینـه ها
الف ) دسته بندی هزینه ها
در راستای حصول الگوی مصرف متناسب با هر خانوار لازم است هزینه ها را
از نظر زمان رویداد به سه دسته کوتاه،میان و بلند مدت تقسیم نمود.
هزینه های کوتاه مدت همان هزینه های روزمره یا باصطلاح هزینه های جاری
مانند: خوراک،رفت و آمد و تا حدودی اجاره خانهو مواردی چون خرید پوشاک
هزینه ی میان مدت و هزینه هایی مانند:خریدخانه، اتومبیل و وسایل خانگی
جزو هزینه های بلند مدت هستند که خرید آنها در اقتصاد کل خانواده تاثیرگذار
است.البته پالایش هزینه های ضروری و فوق العاده در میان هزینه های اقتصادی
خانوار از دیگر دسته بندی هایی است که باید توجه بیشتری به آن شود.
امور درمان، بیکاری و آسیب هایی چون سیل،زلزله و دزدیده شدن امالی
که ماهیتاً ضروری هستند در پالایش هزینه های خانوار بدست می آید.
ب) مدیریت هزینه ها
برخورد آگاهانه و گزینش صحیح در اولویت و میزان
هزینه ها در تعادل اقتصاد نقش اساسی را داراست برای مثال در خرید
خوراک لازم است در حد متعارف آگاهی داشت که یک خانواده با توجه به
میزان سن ونوع جنسیت اعضای خانوار به چه نوع وچه مقدار پروتئین گیاهی
و یا حیوانی ویا مکمل های غذایی دیگر احتیاج دارند وحتی کدام فرآورده با
چه کیفیتی وجود دارند وهزینه نهایی آن بصورت هفتگی و ماهانه جه مقدار
خواهد بود.ودیگر اینکه کالاها و خدمات آنها در مکانها وحتی در زمانهای متفاوت
متغیر است وبه قولی یک شهر و چند نرخ وجود دارد.که البته این امر بستگی به
مناطق مختلف شهری ومحلات ، نوع سیاست فروشنده ونوع بسته بندی وکیفیت
کالا دارد که چگونه ودر چه ساعاتی در شبانه روز عرضه می شود.
ج ) انحراف هزینه ها
در میان طبقات متفاوت جامعه باورهای بی ضابطه ایی وجود دارد که می تواند
فرد یا خانواده را دچار آسیب جدی نماید .گاهی دخالت و نقش غیر مسئولانه
نزدیکان در تحمیل هزینه ها ، با مالی سنگین وبسیار طولانی را بر دوش هزینه
کننده وارد می کند که تا سالها تحت فشار و عدم تعادل ناشی از آن قرار می گیرد .
برگزای مراسم های عروسی و عزاداری برای عزیزان آنهم به شیوه ی پولدار ها ،
رقابت با اصراف کاران نو کیسه در خرید و مصرف کالا و اقدام به ساخت ویا خرید
خانه های گران قیمت و غیر متناسب با درآمد از نمونه های بارز آن می باشد البته
این دخالت ها همراه با ژست خیرخواهانه ایی است که نان آوران خانوار را مجبور
به کار بیش از حد توان می کند.شناخت از جایگاه و توان مالی وعدم توجه به
سلیقه های دیگران می تواندضامن بقای تعادل اقتصاد خانوار باشد. حتی اگر به
قیمت ناراحتی و کدورت خاطر دخالت کننده و یا به قول خودش پیشنهاد کننده ی
خیرخواه ختم شود.
د) هزینه ی نگهداری
گاهی برای تهیه و خرید کالا هزینه ای مشخص و حتی در حد توان وجود دارد
ولی هزینه ی نگهداری آن قابل پیش بینی نیست. برخی هزینه ها در زمان حال خود
را نشان نمی دهند اما در درازمدت فشارهای مادی و معنوی را بر خانواده حاکم
می کنند که شدت آن در تربیت آن در تربیت فرزندان و ادامه ی زندگی
شرافتمندانه اثرگذار است.برای مثال می توان تولد فرزندی را نام برد که در
زمان تولدش هزینه ی چندانی نداشته ولی هزینه ی آموزش و نگهداری آن از
سالهای ابتدایی تا تحصیلات دانشگاهی که برای شکوفایی اش لازم و اجتناب
ناپذیر است اقتصاد خانوار را به چالش می کشاند و یا اینکه بنگاههای اقتصادی
و تولیدی متناسب با شرایط جامعه اقدام به عرضه ی کالاهای خود از طریق
فروش اقساطی درازمدت می نمایند چنانچه شرایطی بوجود آید تا خریدار اقدام
به خرید خانه یا اتومبیل گرانقیمت نماید قبل از هر چیزی باید توجه داشته باشد
تا میزان درآمد به او اجازه دهد ضمن پرداخت اقساط درازمدت خرید کالا
هزینه ی نگهداری آن را بتواند پرداخت نماید .
ادامه دارد . خدابخش قبادی
89/12/10
8:5 ص
به نام خدا
دوست گرامی ، سلام شنیدم به همراه دوستانت در روز قدس شعار« نه غزه ، نه لبنان » را سرداده ایی .نمیدانم با چه اهداف وبا کدام استراتژی این شعار را قبول کردی ، ونمی دانم که میزان شناخت تان از طراحان این شعار ها چقدر است .ولی بعنوان یک هموطن از شما چند پرسش دارم که امید وارم مورد توجه شما قرار گیرد .
آیا شناختی از قوم یهود و نژاد پرست های صهیونیست دارید؟ آیا کودکان یتیم شده و والدین داغدار غزه و لبنان را ندیده ایی؟ آیا جاسوسان اسرائیلی را که در ایران با اهداف مشخصی مشغول جاسوسی بوده اند ندیده ایی؟ آیا تهدید های آشکار وپنهان دولتمردان اسرائیلی علیه ایران را خبر داری؟ آیا از مصوبات میلیونها دلاری پارلمانها و دولتهای استکباری و صهیونیستی علیه وطن مان اطلاعی داری؟
هموطن گرامی ، اگر ما وغزه ولبنان از یکسو وطرف مقابل مان ازسوی دیگر در شرایطی غیر از اوضاع کنونی قرار داشتیم با جرأت می گویم من هم به خیابانها می آمد م و شعار نه غزه و نه لبنان را سر می داد م ، ولی متأسفانه حقیقت آنگونه است که ما را مجبور به حمایت از مظلوم ودفاع از خود نمود .
دوست گرامی ، با توجه به دلایل بیشمار که توان یادآوری اش در این مبحث نمی کنجد براین باورم راهی را که در پیش گرفته ای عاقبتی جز عاقبت گروههای نفاق اوائل انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت عاقبتــی که حد اقل نوکری استکبــار وصهیـونیستـهای نژادپرست و دیکتاتورهایی چون صدام را در بر خواهد داشت .
دوست گرامی ، آیا اتخاذ چنین راه و روشی خیانت به مظلوم و حمایت ظالم نیست؟
89/12/10
7:45 ص
به نام خدا
*در اوایل جنگ،جنگ بود ولی جهاد نبود. هرچند دربین فرماندهان پایین دستی و رزمندگان ، جنگ و دفاع، سمت و سوی جهادی داشت.اما در نگاه فرماندهی و مدیریت جنگ، نگاه جهادی وجود نداشت. ولی بعد از قطع شدن دست بنی صدر و طیف خائن او از فرماندهی و مدیریت جنگ، شاهد حضور نیروهای جان برکف سپاه و مردمی (بسیج) در عرصه های فرماندهی و تصمیم گیری بودیم.که تعریف و تفسیر جدیدی از جنگ را به ملکه ظهور نشاندند، تعریفی که هویت جهادی جنگ را نمایان ساخت .
*محصول نظامی این روحیه جهادی در عملیاتها پیروزی های متفاوتی بوده اندکه با حداقل امکانات نظامی و تدارکاتی در تاریخ دفاع مفدس ماندگار شدند . محصولی که با اخلاص وعمل که شهیدانی چون حاج حسین بصیر(قائم مقام لشکر ویژه 25 کربلا) آمیخته شده تا جایی که ماندن در جبهه را از تشرف به خانه ی خدا ترجیح می دادند .
*مسئله ی مهمی که در جهاد وجود دارد همان زندگی جهادی است که با زندگی عادی کاملا متفاوت است ، وقتی زندگی جهادی یا ارزشها جهادی شوند نگاه دنیایی سمت و سوی خودش را به نگاه آخرتی می دهند و به قولی فرهنگ تغییر می کند .کسانی که وارد این عرصه شوند احساس می کنند وارد یک دنیای دیگر شده اند . شاهد این ماجرا رزمندگان دوران دفاع مقدس هستندکه به خوبی این حالت را حس می کنند . اگر این روزها به بهانه گرامیداشت هفته دفاع مقدس پای تلویزیون ویا مجالس خاطره گویی رزمندگان بنشینیم حسرت و افسوس از شرایط جهادی و حالات آن دوران را در بیانات و جملاتشان به راحتی احساس می کنیم که بقول اهل فوتبال چه فرصتهای طلایی داشتیم .
*در اینجا بعنوان یک ایرانی که شرایط عملکرد نیروهای کشوری ولشکری را در دوران بافتخار وجود روحیه جهادی دیده و تجربه کرده از مسئولین نظام طی سالهای پس از جنگ فقط یک سئوال دارم و آن اینکه چرا نگرش جهادی از جامعه ی مدیریت کشور رنگ باخته تا جایی که وزارتخانه ی خدومی چون جهاد سازندگی را به جای تقویت و گسترش روحیه جهادی اش در عرصه های مدیریتی گوناگون جامعه، تغییر هویت داده اند؟.
هویتی که به جای تلاش و خدمت با نگاه جهادی،رنگ و بوی کار و مزد به خودش گرفته و مأموریت پذیری را جایگزین مسئولیت پذیری نموده است.
خدابخش قبادی
89/12/10
7:45 ص
در آن ایام وقتی که مواضع در آن ایام وقتی که مواضع احزاب و طیف های سیاسی برای انتخابات 22 خرداد 88 مشخص شد هم دلم برای آقای مهندس موسوی سوخت و هم بشدت نگران آینده شده بودم .
چون گروه هایی را در میان حامیان ایشان دیدم که به لحاظ ماهیتی ترویج تفکر سکولاریزم و دموکراسی منهای اسلام را در دستور کار خود داشتند، همان کسانی که در گذشته با زمزمه جمهوریت منهای اسلامیت نظام تا سرحد نفی ولایت فقیه پیش رفتند .
در همان زمان خطاب به میر حسین موسوی نوشتم که اگر واقعا با این آقایان و گروه های معلوم الحال هم گرا نیستید برائت خویش را اعلام دارید و تکلیف ما وخودتان را روشن نمائید.
اما دست تقدیر چنان تکانی خورد که در غربال گری روزگار بعضی از چهره های جدید را در صف منافقین و بعضی دیگر را هم از نظر عوام وخواص در ردیف مردودی های دین و میهن و مردم مسلمان قرار داد .
هدفم از این یاد داشت بیان پیشگویی نبوده و نیست چون خودم را تا آنجایی که می شناسم اهل پیش بینی و قطعی نگری آینده نمی دانم ولی هم وطنان و شیعه مکتب اهل بیت (ع) را می شناسم و می دانم که تا جایی همسفر مراد و مریدان خود خواهند بود که اهانتی به مقدسات دینی و مذهبی نباشد.و اگر چنین شود که شد هر کسی را در هر جایگاه و شهرتی که باشد نتنها رها خواهند نمود بلکه در مقابل آنان خواهند ایستاد ، حتی اگر تمام هستی خویش را فدا نمایند.
(از وبلاک فبلی مردودی های فتنه 88 خدابخش قبادی )
89/12/10
5:16 ص
تا سالها بر این باور بودم که قاتلان اهل البیت رسول الله در صحرای کربلا لشکریان کافر یعنی غیر مسلمان بودند اما وقتی به مرور زمان با کتاب و کلاس و سخنرانان مختلف آشنا شدم بعضی از حقایق حادثه تاریخی کربلا برایم روشن تر شد و امروز بر این باورم که حسینیان و یزیدیان در امتداد تاریخ بشریت با هم در نبرد بودند و بعد ازاین هم امکان در کنار هم بودن این دو خط فکری وجود نخواهد داشت .وناگزیر در مقاطعی بین حق و باطل جدالی سر خواهد گرفت که بسته به زمان گوناگون نوع و شیوه نبرد متفاوت خواهد بود .
و امروزه علی رقم تعریف و تمجید از بعضی خواص و عوامی که مدعی حمایت از توده مسلمان و سنگ طرفداری از وطن و آزادی خواهی را به سینه می زنند با کمی درایت می توان دید که چگونه در صف یزیدیان ایستاده اند و صوت کف می زنند .
عجله نکنید و فوری هر حرفی را به مسائل سیاسی ربط ندهید .فقط به دادگاههای محل سکونت خودتان سری بزنید ببینید چه خبره ؟ آنوقت در همان راهروی تنگ دادگستری هم یزیدی و هم حسینی راخواهید دید .
و یا اینکه به مساجد محله های تان نگاه کنید و ببینید که در طول سال مسجد برای پول دارهایی که به بهانه ولیمه سفر چند باره به عتبات عالیات و خانه خدا به سالن غذاخوری میهمان اختصاصی تبدیل شده وهیچ مسئولی نیست تا بخشنامه کند که اینجا خانه ی خدا و محل عبادت است نه رستوران .
ولی برای عزاداران حسینی که مجلسی عمومی از فقیر تا غنی را شامل می شود بخشنامه صادر می شودکه چه بکنید و چه نکنید .
ویا اینکه از میان وزارت فرهنگ نظام جمهوری اسلامی آنهم در دولت مدعی پیروان و حامیان اسلام ناب کسی نیست تا به محله ها و تالار ها در مناطق مختلف این سرزمین سری بزند و ببیند که به بهانه مجالس عروسی رقاصی هایی به نام سنتی و بومی چه منکراتی هم صورت نمی گیرد .و با کمال تاسف بعضی از روزنامه ها و حتی صدا و سیما با افتخار آنرا سر تیتر اخبار فر هنگی خود می کنند .
جان کلام اینکه هر زمانی در هر مکانی جهالت و عدم شناخت از خط اسلام ناب محمدی (ص) و سلسله ولایت ائمه اطهار (ع) وجود داشته باشد اوامر الهی به دست دنیا پرستان و آسایش طلبان رنگ و بوی غیر خدایی گیرد عرصه بر حسینیان تنگ خواهد شد و هر چه جایگاه ریاکاران و حق طلبان از جهات مختلف بلند مرتبه تر باشد شدت برخورد بیشتر خواهد بود .
ممکن است گاهی ناحقی برسر یک دعوای مختصر باشدو گاهی هم جریان حوادث بعد انتخابات سال 1388 و گاهی به عظمت حوادثی چون صحرای کربلا .
واینجاست که حسینیان و یزیدیان را درطو ل تاریخ مقابل هم می بینیم نه در کنار هم .
89/12/10
5:14 ص
اولا: باید عرض کنم که در توصیف شهداء لازمه تا آئین نگارش و متانت ادبی رعایت بشه که متاسفانه در این خصوص توانایی ام خیلی کمه. ثانیا: این یاد داشت حرف دل باز مانده ایی از کاروان عشقه که درسوگ فراغ کاروانیان،گاهی با سکوت و اشگ، گاهی با ورق زدن آلبوم و دفترچه خاطرات ویا هم همنشینی بادیگر بازماندگان، منتظره تا خورشید وصلش طلوع کنه . پس اگه ابرادی بر این نوشته هست ضف این حقیره نه از صفات شهداء ، پیشاپیش ازین بابت پوزش میطلبم . و اما شهیدان :
شنیدم که عده ایی میگن شهداء آسمونی بودن . بدون مقدمه عرض می کنم که اونا آسمونی نبودن. شهداء مثل ما زمینی بودن ، ولی زمین گیر نشدن . از آسمون نیومدن ، ولی سرنجام آسمونی شدن . از اونجایی اومدن که ماها اومدیم ، و ما هم از همون جایی اومدیم که شهداء اومدن . اونا راه برگشت شونو گم نکردن . شهداء با ما و در کنارمون زندگی کردن . اما بعضی از ماها بدون شهداء زندگی می کنن .... اونادوست داشتنو دوست داشتن، دوست داشتنی شدن. بعضی ها می گن شهداء عجیب وغریب بودن . اونا عجیب نبودن ، کار های عجیبی انجام دادن که عجیب به نظر می رسن . مثل امروز ماها تو زندگی شهداءخیلی ها نقش داشتن ، نقش خیلی ها مثبت و خیلی ها هم منفی بود . اما شهداء فقط نقش خودشونو داشتن . شهداء تو زندگیشون نقش بازی نکردن . کسی به شهداء نگفته بود که تو یه روزی شهید خواهی شد . اما به گونه ایی زندگی کردن که شهادت مزد زندگی شون شد . ماها میدونیم که رفتنی هستیم شهداء هم می دونستن . اما به گونه ایی رفتن که نمردن بلکه شهید شدن و شاهدن . راه شهداء جاودانه و مرگ شون هم جاودانه بوده و خواهد بود. شهداء برای خود شون زندگی نکردن تا برای خود بمیرن . با مافوق خود بودن و بسوی مافوق خود رفتن .
شهداء بی معرفت نبودن . معرفت و خودشناسی رو از خود شروع کرده بودن . دین و دنیا و آخرت خود،امام و رهبر خودشونو می شناختن . با همین معرفتها بود که از خود گذشتن و به خدا پیوستن . شهداء به شناخت سطحی و اقرار لسانی اکتفا نکردن . به یقین رسیده بودن ، یقین به حاضر وناظر بودن خدا . وقتی امام و رهبرشون می گفت عالم در محضر خداست ، تمام تلاش شون این بود تادر محضر خدا گناه نکنن . خدا باوری و هرچه که خدایی بوده براشون ارزش بود . و برای ارزش هاشون ارزش قائل می شدن . وبرای ایثار گری که بالاترین درجه از ارزشها بوده همت کردن . با این همت شون به بالاترین درجه از ایثارگری یعنی شهادت رسیدن . البته براین باورم که اگه ناب ترین ومقدس ترین واژه های فرهنگ وادب ملل مختلف جمع بشن نمی تونن شهید رو توصیف کنن. تنها اونایی می تونن شهید رو توصیف کنن که شهادت رو باور کرده باشن .دراین دنیای هزار رنگ وآدمای هزار فن کسی بهتراز شهید نمی تونه ازشهید و شهادت صادقانه حرف بزنه ، راحت تر بگم اگر بخوام از شهادت ویا شهیدی حرف بزنم از خودم چیزی ندارم باید از شهداء کمک بگیرم . جان کلام اینکه برای شناختن باید به شهداء مراجعه کرد . و اگه خواستیم میزان درک مونو از شهادت محک بزنیم باید ببینیم که شهداء ازشهید و شهادت چی میگن. بقول معروف : شهیدان را شهیدان می شناسن بس. و چنانچه اندیشه مون با اندیشه و مرام شهداء نزدیگتره باید به خودمون تبریک بگیم وخوش بحال اونی که این اندیشه های ناب رو به یه جریان بالقوه مبدل کنه که حتی در معرکه به شهادت نرسه اجر شهید براش محفوظه.
گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.